استمرار
[اِ تِ] (ع مص) گذشتن و رفتن پیوسته. || بر یک روش رفتن. (منتهی الارب). || روان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). || همیشگی کردن. (منتهی الارب). || همیشه بودن. (مجمل اللغه) (غیاث). اتصال. توالی. پیوستگی : از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری درین باب... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص316). و بر این قاعدهء درست و سنن استقامت استمرار و اطراد یافت. (کلیله و دمنه). بشرایط طاعت و استمرار بر قضیت عبودیت... قیام کرد. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 440).
-استمرار دادن؛ ادامه دادن.
-استمرار داشتن؛ باقی بودن. مستمر بودن.
|| توانا گردیدن در برداشتن چیزی. (منتهی الارب). || محکم و استوار شدن. (منتهی الارب). قوی شدن. استواری و روا شدن کار. استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی). || استمرت مریرته و مریره علیه؛ استحکم علیه و قویت شکیمته. (قطر المحیط) (منتهی الارب).
-استمرار دادن؛ ادامه دادن.
-استمرار داشتن؛ باقی بودن. مستمر بودن.
|| توانا گردیدن در برداشتن چیزی. (منتهی الارب). || محکم و استوار شدن. (منتهی الارب). قوی شدن. استواری و روا شدن کار. استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی). || استمرت مریرته و مریره علیه؛ استحکم علیه و قویت شکیمته. (قطر المحیط) (منتهی الارب).