معارضه
[مُ رَ ضَ] (ع مص) دور شدن از کسی و یک سو گردیدن و برگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از کسی با یک سوی شدن. (تاج المصادر بیهقی). || سیر کردن برابر کسی. (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد). روبروی کسی سیر کردن. (از ناظم الاطباء). || پیشاپیش آمدن کسی را در راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || در راه همراه جنازه گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). در راه همراه جنازه گشتن و از منزل با آن نبودن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مقابله کردن کتاب را با کتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مکافات کردن بدانچه دیگری کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کردن کاری که دیگری کندو آوردن چیزی که دیگری آرد. (از اقرب الموارد). || با کسی برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). || پیش آوردن ناقه را به فحل جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || مدارسه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به کرانه ها راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). || فرزند حرام آوردن. (منتهی الارب).
- ابن المعارضه؛ فرزند زنا(1). (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از تاج العروس).
|| مبادله. بیع متاع به متاع، بی نقدی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از معجم متن اللغه).
(1) - در منتهی الارب و به تقلید آن در ناظم الاطباء این ترکیب به معنی «تیر بی نصیب از تیرهای قمار» معنی شده که ظاهراً این معنی را از «سفیح» اخذ کرده اند در حالی که غالب کتب لغت یاد شده چنین آورده اند: «ابن المعارضه، السفیح ای ابن الزنا».
- ابن المعارضه؛ فرزند زنا(1). (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از تاج العروس).
|| مبادله. بیع متاع به متاع، بی نقدی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از معجم متن اللغه).
(1) - در منتهی الارب و به تقلید آن در ناظم الاطباء این ترکیب به معنی «تیر بی نصیب از تیرهای قمار» معنی شده که ظاهراً این معنی را از «سفیح» اخذ کرده اند در حالی که غالب کتب لغت یاد شده چنین آورده اند: «ابن المعارضه، السفیح ای ابن الزنا».