مطمئن
[مُ مَ ءِ / مُ مَ ءِن ن] (ع ص) مأخوذ از تازی، آرام و آسوده و راحت و راضی و خشنود و محفوظ و امن. (ناظم الاطباء). ایمن. خاطرجمع. استوار. بی گمان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادهء قبل شود.
- مطمئن خاطر؛ آسوده خاطر : بدین ناحیت مقام کردند و ایمن و مطمئن خاطر بنشستند. (تاریخ قم ص251).
- مطمئن خاطر گشتن (گردیدن)؛آسوده خاطر گردیدن : با این اشاعت عدل و احسان مطمئن خاطر گشتند. (ظفرنامهء یزدی ج 2 ص381).
- مطمئن شدن؛ آسوده شدن. آرام یافتن. آرامیدن.
- مطمئن گردیدن.؛ رجوع به ترکیب بعد شود.
- مطمئن گشتن؛ مطمئن گردیدن. آسوده خاطر گشتن. اطمینان یافتن.
- مطمئن خاطر؛ آسوده خاطر : بدین ناحیت مقام کردند و ایمن و مطمئن خاطر بنشستند. (تاریخ قم ص251).
- مطمئن خاطر گشتن (گردیدن)؛آسوده خاطر گردیدن : با این اشاعت عدل و احسان مطمئن خاطر گشتند. (ظفرنامهء یزدی ج 2 ص381).
- مطمئن شدن؛ آسوده شدن. آرام یافتن. آرامیدن.
- مطمئن گردیدن.؛ رجوع به ترکیب بعد شود.
- مطمئن گشتن؛ مطمئن گردیدن. آسوده خاطر گشتن. اطمینان یافتن.