استقبال

معنی استقبال
[اِ تِ] (ع مص) پیش آمدن. (منتهی الارب). ضِدّ استدبار. روی آوردن. پیش فراشدن. پیش واشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیش رفتن. روی کردن به. || به پیشواز رفتن. به پیشباز رفتن. پیشواز کردن. پیشباز کردن. پذیره شدن : استادم را بدیدم با خواجهء بزرگ خدمت استقبال را ایستاده با همهء سالاران و اعیان درگاه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 166). فرمود تا ایشان را استقبال نیکو کردند. (تاریخ بیهقی ص 375). فقها و قضاه و اعیان نشابور به استقبال رفتند. (تاریخ بیهقی ص 375). امیر فرمود تا همگان به استقبال روند. (تاریخ بیهقی ص 380). طغرل بشهر رسید و همهء اعیان به استقبال رفته مگر قاضی صاعد. (تاریخ بیهقی ص 565). نامه ها رفت به اسکدار بجملهء ولایت که براه رسول بود تا ویرا استقبال کنند. (تاریخ بیهقی ص 297). برفت به استقبال رسول. (تاریخ بیهقی ص 288). گفت رسولی می آید بساز با کوکبهء بزرگ از اشراف علویان و قضاه و علما و فقها به استقبال روی. (تاریخ بیهقی ص 288). نامه ها رسید که سلیمان رسید بشبورقان و از ری تا آنجا ولاه و عمال و گماشتگان سلطان سخت نیکو تعهد کردند و رسم استقبال بجای آوردند. (تاریخ بیهقی ص 288). و چون شنود که موکب سلطان از پروان بغزنین روی دارد با پسرش بخدمت استقبال آمدند. (تاریخ بیهقی ص 251). همهء محتشمان و خادمان روان شدند به استقبال مهد. (تاریخ بیهقی ص 433). بوطاهر... در آن وقت که امیر مسعود از ری قصد نشابور کرده بود با قاضی ابوالحسن پسر قاضی ابوالعباس استقبال رفته بودند. (تاریخ بیهقی ص 208). موفق امام صاحب حدیثان و دیگر اعیان شهر جمع شدند و به استقبال ابراهیم ینال آمدند. (تاریخ بیهقی ص 564). ویرا استقبال بسزا کردند. (تاریخ بیهقی ص 448). تا بهر طرف که نشاط حرکت فرماید ظفر و نصرت رایت او را تلقی و استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه). هرکه درگاه ملوک را لازم گیرد... هرآینه مراد خویش... او را استقبال واجب ببند. (کلیله و دمنه).
از سر زلف تو بوئی سربمهر آمد بما
جان به استقبال شد کای مهد جانها تا کجا.
خاقانی.
چون بحضرت سلطان رسید به استقبال او بیرون آمد. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 389). هرکجا میرسید رسولان به استقبال می آمدند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 409). طغان خان بمجاهرت آن جمع روان شد و دل بر استقبال اجل قرار داد. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 393). چون ببخارا رسید وزیر عبدالله عزیز و طبقات معارف و حجاب و کتاب به رسم تهنیت قدوم استقبال کردند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 163).
به استقبال شاه آورد پرواز
سپاهی ساخته با برگ و با ساز.نظامی.
لا لحبّ علی بل لبغض معاویه، او را بقدم اعزاز استقبال نمود. (تاریخ سلاجقهء کرمان تألیف محمد بن ابراهیم). || طلب اقبال کردن. (مؤید الفضلاء). || آینده، مقابل حال و ماضی. الاستقبال؛ ما یترقب وجوده بعد زمانک الذی انت فیه. (تعریفات جرجانی). الاستقبال؛ عرفاً نام است زمان آینده را و فعل مستقبل مأخوذ از این معنیست و آن فعلیست که دلالت کند بر زمان آینده. و نزد منجمان مقابلهء آفتاب و ماه باشد. و آن جزئی را که ماه در وقت استقبال در آن واقع میشود اگر وقوع در شب باشد جزء استقبال گویند. و اگر وقوع استقبال در روز باشد موضع آفتاب را جزء استقبال نامند. و اگر استقبال در یکی از دو طرف شب بود پس آن جزئی را که به افق شرقی نزدیکتر باشد جزء استقبال خوانند. و در ضمن معنی لفظ جزء درین بابت اشارتی رفته است. (کشاف اصطلاحات الفنون). استقبال؛ در اصطلاح نجوم مقابلهء دو کوکب است و عادهً در مقابلهء شمس و قمر مستعمل است و باز آنرا امتلاء قمر گویند. مقابله کردن ماه و آفتاب در شب چهاردهم و درین وقت ماه تمام و کامل باشد. (غیاث). و پُری ماه را استقبال خوانند بی صفت. (التفهیم بیرونی) :
اجتماع ماه بود امروز و استقبال بخت
کاوفتاد این ذره را با چون تو خورشید التقا.
خاقانی.
|| (اصطلاح فقه) بطرف قبله متوجه بودن. || تتبع شاعر قصیده یا غزل یا قطعهء شاعری دیگر را.
- استقبال کردن؛ به پیشواز رفتن، مقابل بدرقه کردن. پذیره شدن. پیش رفتن کسی را: امیر سعید و کوتوال و رئیس و دیگران تا به دو منزل استقبال کردند. (تاریخ بیهقی ص 544).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.