مشیب
(1) [مَ] (ع مص) سپید گشتن موی و پیر شدن. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (اِمص) سپیدی موی و پیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیری. (دهار). پیری. دومویی. شیب. شیبه. (یادداشت مؤلف) :
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب.
رودکی.
(1) - در آنندراج مشیت آمده و نادرست است.
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب.
رودکی.
(1) - در آنندراج مشیت آمده و نادرست است.