مشکل
[مُ کِ] (ع ص) پوشیده و پنهان و مشتبه. ج، مشاکل. (ناظم الاطباء). کار پوشیده و مشتبه. (آنندراج). مشتبه. پوشیده. ملتبس. مختلط القرعه لکل امر مشکل. (یادداشت مؤلف) :
راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست
اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص75).
|| دشوار و سخت و صعب و زحمتدار و درهم و پیچدار و مغلق. (ناظم الاطباء). دشوار، و با لفظ افتادن و بردن و کردن مستعمل است. (آنندراج). در تداول فارسی بمعنی دشوار، صعب، عسیر، عویص، سخت، دشخوار، مفصل، غامض آید. (یادداشت مؤلف) :
که داند عشق را هرگز نهایت
سؤالی مشکل آوردی و منکر.فرخی.
مسئله های خلافی رفت سخت مشکل، و بوصادق در میان آمد و گوی از همگان بربود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص206).
در کار چو گشت با تو مشکل
عاجز مشو و مباش خرسند.ناصرخسرو.
ور بپرسیش یکی مشکل گویَدْت به خشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.
ناصرخسرو.
پیش آر قران و پرس از من
از مشکل و شرحش و معانی.ناصرخسرو.
از علی مشکل نماند اندر کتاب حق مرا
علم بوبکر و عمر گو پیشم آر ای ناصبی.
ناصرخسرو.
در ملک خللی فاحش و مشکلی شنیع ظاهر گشت. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 ص358).
بنشست و خطبه کرد به فصل الخطاب و گفت
گر مشکلیت هست سؤالات کن تمام.
خاقانی (چ سجادی ص302).
در شهادتگه عشق است رسیدن مشکل
خاقنی راه چنان نیست که آسان برسم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 648).
مشکل حال چنان نیست که سر باز کنم
عمر در سر شده بینم چو نظر باز کنم.
خاقانی.
چون از نماز بپرداختند یکی از اصحاب گفت مرا مشکلی هست، اگر اجازهء پرسیدن است. (گلستان).
الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.
حافظ.
قره العین من آن میوهء دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد.
حافظ.
مشکل من حل نگشت با همه کوشش
بر سخن من گواست ایزد بیچون.
میرزا ابوالحسن جلوه.
- امثال: مشکل دو تا شد ، نظیر: ما ازددت الاعمی.(امثال و حکم دهخدا ص1714).
مشکلی نیست که آسان نشود مرد باید که هراسان نشود.؟
رجوع به «مرگ چاره ای ندارد» شود. (امثال و حکم دهخدا ص1714).
گویم مشکل وگر نگویم مشکل ، نظیر: مرا دردی است اندر دل که گر گویم زبان سوزد وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد.
؟ (از امثال و حکم دهخدا ص1335).
|| رمان مشکل؛ اناری ترش شیرین شفه(1). (مهذب الاسماء). || در اصطلاح اهل حدیث روایتی است مشتمل بر الفاظ مشکل که معانی آنها را اشخاص متبحر در ادبیات دریابند. (فرهنگ علوم نقلی). آنچه بعد از تأمل و طلب مقصود از آن بدست آید. (از تعریفات جرجانی). در اصطلاح درایه خبری است که الفاظ آن مبهم و غیر واضح المعنی باشد و یا حاوی مطالب عمیق باشد که دور از فهم متعارف مردم باشد.
(1) - این کلمه در هر سه نسخه خطی کتابخانه لغتنامه ذیل میم مضموم، بدین معنی آمده ولی در دیگر کتابهای لغت دیده نشده است.
راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست
اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص75).
|| دشوار و سخت و صعب و زحمتدار و درهم و پیچدار و مغلق. (ناظم الاطباء). دشوار، و با لفظ افتادن و بردن و کردن مستعمل است. (آنندراج). در تداول فارسی بمعنی دشوار، صعب، عسیر، عویص، سخت، دشخوار، مفصل، غامض آید. (یادداشت مؤلف) :
که داند عشق را هرگز نهایت
سؤالی مشکل آوردی و منکر.فرخی.
مسئله های خلافی رفت سخت مشکل، و بوصادق در میان آمد و گوی از همگان بربود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص206).
در کار چو گشت با تو مشکل
عاجز مشو و مباش خرسند.ناصرخسرو.
ور بپرسیش یکی مشکل گویَدْت به خشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.
ناصرخسرو.
پیش آر قران و پرس از من
از مشکل و شرحش و معانی.ناصرخسرو.
از علی مشکل نماند اندر کتاب حق مرا
علم بوبکر و عمر گو پیشم آر ای ناصبی.
ناصرخسرو.
در ملک خللی فاحش و مشکلی شنیع ظاهر گشت. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 ص358).
بنشست و خطبه کرد به فصل الخطاب و گفت
گر مشکلیت هست سؤالات کن تمام.
خاقانی (چ سجادی ص302).
در شهادتگه عشق است رسیدن مشکل
خاقنی راه چنان نیست که آسان برسم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 648).
مشکل حال چنان نیست که سر باز کنم
عمر در سر شده بینم چو نظر باز کنم.
خاقانی.
چون از نماز بپرداختند یکی از اصحاب گفت مرا مشکلی هست، اگر اجازهء پرسیدن است. (گلستان).
الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.
حافظ.
قره العین من آن میوهء دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد.
حافظ.
مشکل من حل نگشت با همه کوشش
بر سخن من گواست ایزد بیچون.
میرزا ابوالحسن جلوه.
- امثال: مشکل دو تا شد ، نظیر: ما ازددت الاعمی.(امثال و حکم دهخدا ص1714).
مشکلی نیست که آسان نشود مرد باید که هراسان نشود.؟
رجوع به «مرگ چاره ای ندارد» شود. (امثال و حکم دهخدا ص1714).
گویم مشکل وگر نگویم مشکل ، نظیر: مرا دردی است اندر دل که گر گویم زبان سوزد وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد.
؟ (از امثال و حکم دهخدا ص1335).
|| رمان مشکل؛ اناری ترش شیرین شفه(1). (مهذب الاسماء). || در اصطلاح اهل حدیث روایتی است مشتمل بر الفاظ مشکل که معانی آنها را اشخاص متبحر در ادبیات دریابند. (فرهنگ علوم نقلی). آنچه بعد از تأمل و طلب مقصود از آن بدست آید. (از تعریفات جرجانی). در اصطلاح درایه خبری است که الفاظ آن مبهم و غیر واضح المعنی باشد و یا حاوی مطالب عمیق باشد که دور از فهم متعارف مردم باشد.
(1) - این کلمه در هر سه نسخه خطی کتابخانه لغتنامه ذیل میم مضموم، بدین معنی آمده ولی در دیگر کتابهای لغت دیده نشده است.