مشعر
[مَ عَ] (ع اِ) درخت زمین نرم که مردم از سایهء آن در گرما و سرما فرودآیند و پناه جویند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن جای که در وی قربانی کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای قربانی حج در مکه. (غیاث). || نشانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شعار. (اقرب الموارد) (محیط المحیط) :
آنجاست دین و دنیا را قبله
و آنجاست عز و دولت را مشعر.
ناصرخسرو.
|| معظم مناسک حج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موضع مناسک حج و معظم آن. (از اقرب الموارد). موضع مناسک حج و علامات آن. ج، مشاعر. (از محیط المحیط). جای عبادت. (غیاث) (مهذب الاسماء). جای عبادت در حج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از کشتگان زنده زآن سو هزار مشهد
وز ساکنان مرده زین سو هزار مشعر.
خاقانی.
دندانه های برجش یک یک صفا و مروه
سر کوچه های شهرش صف صف منی و مشعر.
خاقانی.
|| جای موی سر تراشیدن حاجیان. (غیاث). || حاسه. ج، مَشاعر. (آنندراج). حاسه. (از ناظم الاطباء). حس. (مفاتیح). یکی از حواس ده گانه. ج، مشاعر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
آنجاست دین و دنیا را قبله
و آنجاست عز و دولت را مشعر.
ناصرخسرو.
|| معظم مناسک حج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موضع مناسک حج و معظم آن. (از اقرب الموارد). موضع مناسک حج و علامات آن. ج، مشاعر. (از محیط المحیط). جای عبادت. (غیاث) (مهذب الاسماء). جای عبادت در حج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از کشتگان زنده زآن سو هزار مشهد
وز ساکنان مرده زین سو هزار مشعر.
خاقانی.
دندانه های برجش یک یک صفا و مروه
سر کوچه های شهرش صف صف منی و مشعر.
خاقانی.
|| جای موی سر تراشیدن حاجیان. (غیاث). || حاسه. ج، مَشاعر. (آنندراج). حاسه. (از ناظم الاطباء). حس. (مفاتیح). یکی از حواس ده گانه. ج، مشاعر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
