مشدود
[مَ] (ع ص) زور و قوت داده شده. (آنندراج). و رجوع به تشدید شود. || استوارکرده شده. (آنندراج). بسته شده. بندشده. بندکرده شده. (از ناظم الاطباء). محکم بسته و استوار کرده شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مشدودالاسنان یا مشدوده الاسنان -بالذهب؛ که دندانهای او بزر بهم پیوسته باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مشدودالوسط؛ میان بسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| در اصطلاح علم فتوت، کسی را گویند که چیزی بدو داده باشند تا در میان بندد تا او را بیازمایند و بعد از آن تکمیل کنند و هرچه باشد شاید الا چیزی که به زنار ماند. (نفایس الفنون).
- مشدودالاسنان یا مشدوده الاسنان -بالذهب؛ که دندانهای او بزر بهم پیوسته باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مشدودالوسط؛ میان بسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| در اصطلاح علم فتوت، کسی را گویند که چیزی بدو داده باشند تا در میان بندد تا او را بیازمایند و بعد از آن تکمیل کنند و هرچه باشد شاید الا چیزی که به زنار ماند. (نفایس الفنون).