مستجیز
[مُ تَ] (ع ص) نعت فاعلی از مصدر استجازه. || «جواز»خواهنده، و آن آبی باشد که به مواشی و زراعت دهند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || اجازت خواهنده. (آنندراج). اذن خواهنده. (اقرب الموارد) :
چه عجب گر خالق این قوم نیز
با تو باشد چون نه ای تو مستجیز(1).
مولوی (مثنوی).
|| صله طلبنده. (منتهی الارب). رجوع به استجازه شود.
(1) - ن ل: با تو باشد در سکون و نقل نیز، و در این صورت شاهد ما نیست.
چه عجب گر خالق این قوم نیز
با تو باشد چون نه ای تو مستجیز(1).
مولوی (مثنوی).
|| صله طلبنده. (منتهی الارب). رجوع به استجازه شود.
(1) - ن ل: با تو باشد در سکون و نقل نیز، و در این صورت شاهد ما نیست.