مزجاه
[مُ] (از ع، اِ) مزجات. صورتی از مزجاه است در استعمال شعرا به ضرورت قافیه :
برادران را یوسف چو داد گندم و جو
بها گرفت از ایشان بضاعت مزجاه
اگر بضاعت مزجات پشم و پینو بود
نبود گندم و جو نیز جز که تخم و گیاه.
سوزنی.
برادران را یوسف چو داد گندم و جو
بها گرفت از ایشان بضاعت مزجاه
اگر بضاعت مزجات پشم و پینو بود
نبود گندم و جو نیز جز که تخم و گیاه.
سوزنی.
درگاه پرداخت سامان کیش(سپ) برای ووکامرس
با سپ، تجربه خرید آسان و پرداخت آنلاین مستقیم از طریق کارتهای شتاب برای مشتریان فروشگاه شما.
مشاهده جزئیات محصول
