مزجاه
[مُ] (ع ص) مزجات. مؤنث مُزجی. چیز اندک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد): بضاعه مزجاه؛ أی قلیلهٌ. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). مؤنث مُزجی. یعنی چیز اندک و بی قدر. (ناظم الاطباء) : فالبضاعه بین أهل العلم مزجاه. (مقدمهء ابن خلدون ص 7).و رجوع به مزجات و مزجاه شود.