مرق
[مَ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان. (از اقرب الموارد). سرود گدایان. (السامی). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست. و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و نالهء مرق معلق(1) شنیدم. (از العراضه فی الحکایه السلجوقیه از محمد بن نظام حسینی یزدی ص 86). || پوست بوی گرفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند انتن من المرق. (اقرب الموارد). || گوشتی که در پوست باز کرده مانده باشد. (منتهی الارب). || خار خوشهء غلهء. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || پشم حلاجی شده. || پشم گوسفندان لاغر و بیمار. (از اقرب الموارد). || گویند اصابه ذلک فی مرقک؛ یعنی این مصیبت بدو رسید از جرم تو یا بسبب تو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، اَمراق (منتهی الارب)، مُروق. (اقرب الموارد).
(1) - شاید: مرغ معلق (؟) و اگر چنین باشد در اینجا شاهد نیست. .
(فرانسوی) Morphine
(1) - شاید: مرغ معلق (؟) و اگر چنین باشد در اینجا شاهد نیست. .
(فرانسوی) Morphine