مرق
[مَ] (ع مص) فراوان کردن مرق و شوربای دیگ را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). خوردنی بسیار در دیگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). || بر کندن پشم پوست را، و یا دفن کردن آن را تا پشم و موی آن بریزد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پشم از پوست که در پیرایه برده باشند بر کندن . (تاج المصادر بیهقی). || با شتاب کسی را با نیزه زدن. || فضله انداختن پرنده. (اقرب الموارد). و رجوع به مروق شود.