مرزوی
[مَ] (اِ) مرز. مرزو. کرت. کردو. قطعه زمین مرزبندی شده زراعتی :
کوه و درهء هند مرا ز آرزوی غزو
خوشتر بود از باغ بهار و لب مرزوی.
فرخی.
کوه و درهء هند مرا ز آرزوی غزو
خوشتر بود از باغ بهار و لب مرزوی.
فرخی.