مردارخور
[مُ خوَرْ / خُرْ] (نف مرکب)مردارخوار. رجوع به مردارخوار شود :
آری مثل به کرکس مردارخور زنند
سیمرغ را که قاف قناعت نشیمن است.
سعدی.
آری مثل به کرکس مردارخور زنند
سیمرغ را که قاف قناعت نشیمن است.
سعدی.