مربع

معنی مربع
[مُ رَبْ بَ] (ع ص، اِ) هر چیز که چهارگوشه باشد. (غیاث اللغات). چهارگوشه از هر چیزی. (منتهی الارب). چهارگوشه. چهارسو. که صاحب ارکان اربعه است. (زمخشری) (یادداشت مؤلف). چهارکرانه. || هر چیز که عرض و طول آن برابر باشد. (غیاث اللغات). چهارضلعی. چهارپهلو : و مثال آن مربعی است کی هر زاویه از آن به یکی از این حدود می رسد... ارکان چهارزاویه مربع باشد و حدود چهارپهلو مربع باشد و در این مربع کی صورت کرده آمده است... تأمل افتد. (فارسنامه ابن بلخی ص120).
منقل مربع کعبه سان آشفته در وی رومیان
لبیک گویان در میان تن محرم آسا داشته.
خاقانی.
زان مربع نهند منقل را
تا مثلث در آتش اندازند.خاقانی.
بلکه تن عرش بالشی است مربع
تکیه گه جاه و کبریای صفاهان.خاقانی.
از جاهای دوردست سنگهای مرمر فرا دست آوردند مربع و مسدس همه روشن و املس. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 421). مربع مخالف نموده خیال
مسدس نشان دور دادی ز حال.نظامی.
|| در شواهد ذیل ظاهراً معادل و بجای چهار بالش به کار رفته است : اگر دعوی کنم که مقوس چتر فلک بر چنین بزرگی سایه نیفکنده است و در ربع مسکون در مربع مسند وزارت چنو وزیری ننشسته... (ترجمهء تاریخ یمینی چ شعار ص 17). در مربع شکوه و هیبت ایستاده. (جهانگشای جوینی). || نوعی از نشست امرا و سلاطین که متعارف است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). چهارزانو. چهارزانو نشستن، مقابل دوزانو نشستن که شیوهء جلوس کهتران است در حضور بزرگان. رجوع به مربع نشستن شود : و هرگز کسی او را ندید مربع نشسته، او را پرسیدند که چرا هرگز مربع ننشینی؟ گفت یک روز چنین نشسته بودم، آوازی شنیدم از هوا که ای پسر ادهم بندگان در پیش خداوندان چنین نشینند؟ راست بنشستم و توبه کردم. (تذکره الاولیاء عطار). چون ذکر الله مربع و خفته می کنی بگوی ای الله... (معارف بهاء ولد، از فرهنگ فارسی معین). || نوعی از نقش تعویذ که شانزده خانه دارد. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). || قسمی روسری و چارقد که زنان روی سر و شانه ها را با آن می پوشانند. (از دزی) :
اهتمام عدل او از هم بدرد صوف را
تا که ننشیند مربع در بَرِ بُردِ یمن.
نظام قاری (دیوان ص30).
گهی قبرسی را همی کرد یاد
گهی از مربع نشان بازداد.
نظام قاری (دیوان ص 175).
|| در هندسه، سطحی است چهارضلعی دارای چهارزاویه قائمه که هر چهار ضلع آن با هم مساوی اند. چهارگوشه. چهاربر. چهارپهلو. چهارگوش. || در حساب، حاصل ضرب هر عددی را در نفس آن عدد مربع گویند؛ مث عدد 9 مربع عدد 3 است، چه از حاصل ضرب 3 در 3 به دست آمده است. || (در اصطلاح عروض) بحری را گویند که از چهار رکن به وجود آمده باشد، نه کمتر یا بیشتر. || در بدیع، و پارسی مربع چهارسو بود و این صنعت چنان باشد کی چهار بیت گفته شود یا چهار مصراع چنانک هم از درازنا آن را بتوان خواند و هم از پهنا، مثالش مراست(1) هر چند بس خوب نیست اما مثال را تمام است، بدین قدر مقصود حاصل شود:
فؤادی سباه غزال ربیب
سباه بقد کغصن رطیب
غزال کغصن جناه عجیب
ربیب رطیب عجیب حبیب.
مثال از شعر پارسی، شاعر گوید:
بجانت نگارا کی داری وفا
نگارا وفا کن بدل بی جفا
کی داری بدل دوستتر مر مرا
وفا بی جفا مر مرا خوشترا.
(از حدائق السحر فی دقایق الشعر).
|| در شعر، قسمی است از مسمط، و آن چنان باشد که شاعر چهار مصراع بیاورد که همه در وزن مشترک باشند و سه مصراع اول در قافیه اشتراک داشته باشند و قافیهء مصراع آخر تابع قافیهء اصلی که بنای شعر بر آن است باشد. مثال:
ای لب لعل تو به طعم شکر
وی رخ خوب تو به نور قمر
وی قد رعنای تو سرو دگر
خاطرم آشفته به هر سه نگر
چون لب تو نیست شکر در جهان
ماه نتابد چو تو در آسمان
سرو نخیزد چو تو در بوستان
ای به لطافت ز همه خوبتر.
(از کشاف اصطلاحات الفنون ص 667).
|| قسمی از مسمط بود که شاعر بیتی را به چهار قسم کند و در آخر سه بخش سجع نگاه دارد و در بخش چهارم قافیت می آرد. مثال:
جائی که بود آن دلستان با دوستان در بوستان
شد گرگ و روبه را مکان شد بوم و کرکس را وطن
بر جای رطل و جام می گوران نهادستند پی
بر جای چنگ و نای ونی آوای زاغ است و زغن.
معزی.
|| در موسیقی، همان رباب الشاعر است و چون کاسه این ساز غالباً به شکل مربع بوده بعضی از نویسندگان آن را بدین نام خوانده اند. || نزد اهل تکسیر اطلاق میشود بر: 1 - وفقی که مشتمل بر 16 مربع کوچک باشد و آن را وفق رباعی نیز گویند. 2 - هر چهارضلعی خواه مشتمل بر 16 مربع کوچک باشد یا زائد بر آن یا کمتر آن و از این رو گویند، این مربعی است سه در سه، و آن مربعی است پنج در پنج. ج، مربعات.
- مربع طولانی؛ هر چیز چهار گوشه که طولش از عرض آن زیاده باشد. (غیاث اللغات) (از آنندراج). مربع مستطیل. رجوع به مربع مستطیل در سطور ذیل شود.
- مربع فرس اعظم؛ در نجوم، مجموع چهار ستارهء بزرگ در صورت فرس اعظم. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مربع متوالی؛ همچنانکه عدد متوالی گرد کردی و از وی مثلث آمد، همچنان طاقهای او متوالی اگر گرد کنی مربع های متوالی گرد آید. (التفهیم ص39، یادداشت مرحوم دهخدا).
- مربع مستطیل(2) در هندسه؛ راست گوشه. (لغات فرهنگستان). شکل چهارضلعی چهارگوشه ای دارای چهار زاویهء قائمه که طول دو ضلع روبه رو از دو ضلع دیگر بیشتر باشد.
(1) - یعنی رشید وطواط مؤلف حدائق السحر را.
(2) - با فک اضافه نیز تلفظ کنند.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.