مرانه
[مَ نَ] (ع اِمص) نرمی. (منتهی الارب). || (مص) نرم شدن و نرم گردیدن با اندکی سختی. (از منتهی الارب). در صلابت نرم گشتن: مَرَنَ الشی ءُ؛ لان فی صلابه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). مُرون. مرونه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || سخت گردیدن: مرن وجهه علی الامر و یده علی العمل؛ صلب. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). مرون. مرونه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). || عادت کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوی کردن بر چیزی. (از منتهی الارب). معتاد شدن و مداومت دادن. (از اقرب الموارد). مرون. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).