مران
[مُ](1) (نف) میرنده. فانی. هالک. در حال مردن. (یادداشت مؤلف) :
اگر ایدونکه به کشتن نمرند این پسران
آن خورشید و قمر باشند این جانوران
زآن کجا نیست مه روشن و خورشید مران
به نسب باز شوند این پسران با پدران.
منوچهری.
(1) - به ضم اول ضبط از مرحوم دهخدا است که در متن گذاشته شد؛ اما اگر این کلمه تخفیف یافتهء میران (مرکب از میر، ریشه مردن + ان) باشد، ظاهراً به کسر اول درست است.
اگر ایدونکه به کشتن نمرند این پسران
آن خورشید و قمر باشند این جانوران
زآن کجا نیست مه روشن و خورشید مران
به نسب باز شوند این پسران با پدران.
منوچهری.
(1) - به ضم اول ضبط از مرحوم دهخدا است که در متن گذاشته شد؛ اما اگر این کلمه تخفیف یافتهء میران (مرکب از میر، ریشه مردن + ان) باشد، ظاهراً به کسر اول درست است.