مراعی
[مُ] (ع ص) نگهبانی کننده. رعایت کننده. (غیاث اللغات) (آنندراج). حارس. نگهبان. حافظ. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراعات. رجوع به مراعات و مراعاه شود : آواز ناعی به سمع آن شاه مراعی رسید. (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین).
هر دو رکنند راعی دل من
عمران بین مراعی عمار.خاقانی.
|| بیننده. ناظر. رجوع به مراعاه شود. || دستگیر. مددکار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || چراننده. (غیاث اللغات). رجوع به مراعات شود.
هر دو رکنند راعی دل من
عمران بین مراعی عمار.خاقانی.
|| بیننده. ناظر. رجوع به مراعاه شود. || دستگیر. مددکار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || چراننده. (غیاث اللغات). رجوع به مراعات شود.