مرء
[مَرء](1) (ع اِ) مرد. (ترجمان علامه جرجانی) (منتهی الارب). مرد. مقابل زن. || انسان. (اقرب الموارد). نوع انسانی. (ناظم الاطباء). بر انسان اعم از مرد یا زن نیز اطلاق شود. (از متن اللغه) :
گفت پیغمبر به تمییز کسان
مرء مخفی لدی طی اللسان.مولوی.
|| گرگ. (منتهی الارب). ذئب. (اقرب الموارد). || اطعام و ولیمه به مناسبت اتمام ساختمانی یا ازدواجی. (از متن اللغه). || (مص) خوردن. (از منتهی الارب). طعام خوردن. (از اقرب الموارد). مرائه. چشیدن و خوردن طعام را. || در شکل و در طرز سخن گفتن شبیه زن شدن. (از متن اللغه). رجوع به مَرَءْ شود. || گاییدن. (منتهی الارب): مرأ؛ تغشی امرأته. (متن اللغه).
(1) - این کلمه مثلثه است به فتح و کسر و ضم اول، تثنیهء آن مرءان [ مرآن ] است و جمع آن به لفظش نیامده و مرؤن سماعی است. (از منتهی الارب). و لایجمع من لفظه بل جمعه علی المعنی قوم. فلا یقال أمراء، و لا أمرؤ ولامرؤن، و لاأماری، و قد جاء فی حدیث الحسن: احسنوا ملاکم ایها المرؤن؛ و فی النهایه یقال : مِراء. و مُرءْ. (از متن اللغه). المرء، مثلثه المیم: الانسان، أو الرجل. مثناه مرآن، و النسبه الیه مرئی؛ ج، «رجال» من غیر لفظه. (اقرب الموارد). رجوع به کتب لغت عربی شود.
گفت پیغمبر به تمییز کسان
مرء مخفی لدی طی اللسان.مولوی.
|| گرگ. (منتهی الارب). ذئب. (اقرب الموارد). || اطعام و ولیمه به مناسبت اتمام ساختمانی یا ازدواجی. (از متن اللغه). || (مص) خوردن. (از منتهی الارب). طعام خوردن. (از اقرب الموارد). مرائه. چشیدن و خوردن طعام را. || در شکل و در طرز سخن گفتن شبیه زن شدن. (از متن اللغه). رجوع به مَرَءْ شود. || گاییدن. (منتهی الارب): مرأ؛ تغشی امرأته. (متن اللغه).
(1) - این کلمه مثلثه است به فتح و کسر و ضم اول، تثنیهء آن مرءان [ مرآن ] است و جمع آن به لفظش نیامده و مرؤن سماعی است. (از منتهی الارب). و لایجمع من لفظه بل جمعه علی المعنی قوم. فلا یقال أمراء، و لا أمرؤ ولامرؤن، و لاأماری، و قد جاء فی حدیث الحسن: احسنوا ملاکم ایها المرؤن؛ و فی النهایه یقال : مِراء. و مُرءْ. (از متن اللغه). المرء، مثلثه المیم: الانسان، أو الرجل. مثناه مرآن، و النسبه الیه مرئی؛ ج، «رجال» من غیر لفظه. (اقرب الموارد). رجوع به کتب لغت عربی شود.