مدرب
[مُ دَرْ رَ] (ع ص) مرد آزمایش دیده و شدت رسیده و سختی چشیده. (منتهی الارب). منجد. مجرب. مصاب بالبلایا. (اقرب الموارد). آزمودهء ممتحن سختی کشیده. || شتر رام ادب یافتهء مأنوس سواری در کوچه ها. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). شتر که دست آموز است و رموک نیست(1). || (اِ) شیر. (منتهی الارب). اسد. (اقرب الموارد).
(1) - والانثی: مدربه. (متن اللغه).
(1) - والانثی: مدربه. (متن اللغه).