استان
[اِ] (نف مرخم) مخفّف استاننده. گیرنده :
من زکوه اِستان و او در قحط سال
هم بصاعی باد می پیمود و بس. خاقانی.
|| (اِمص) در داد و استان، بمعنی داد و ستد آمده : اوفوا الکیل و المیزان بالقسط... (قرآن 6/152). اوفوا الکیل؛ مکیال و میزان راست کنید یعنی آنچه پیمائی و آنچه سنجی تمام بدهی... ایفا در متاع باشد و ایفا تمام بدادن باشد و استیفا تمام بستدن باشد و وفا تمامی باشد و وافی تمام باشد. بالقسط؛ ای بالعدل؛ بداد و استان و راستی. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ1 ج2 ص 351، 355 و 356).
من زکوه اِستان و او در قحط سال
هم بصاعی باد می پیمود و بس. خاقانی.
|| (اِمص) در داد و استان، بمعنی داد و ستد آمده : اوفوا الکیل و المیزان بالقسط... (قرآن 6/152). اوفوا الکیل؛ مکیال و میزان راست کنید یعنی آنچه پیمائی و آنچه سنجی تمام بدهی... ایفا در متاع باشد و ایفا تمام بدادن باشد و استیفا تمام بستدن باشد و وفا تمامی باشد و وافی تمام باشد. بالقسط؛ ای بالعدل؛ بداد و استان و راستی. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ1 ج2 ص 351، 355 و 356).