مخیل
[مُ خَیْ یَ] (ع ص) پنداشته شده و خیال کرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). فلان یذهب علی المخیل؛ ای علی غرر من غیر یقین. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ثوب مخیل؛ جامهء پاسبان(1). (مهذب الاسماء).
(1) - در دو نسخه خطی کتابخانهء سازمان چنین معنی شده، ولی در یک نسخهء خطی دیگر «ثوب مخیل، جامه یا شنان» ضبط شده است که مقصود آن دانسته نشد.
(1) - در دو نسخه خطی کتابخانهء سازمان چنین معنی شده، ولی در یک نسخهء خطی دیگر «ثوب مخیل، جامه یا شنان» ضبط شده است که مقصود آن دانسته نشد.