مخر
[مَ] (ع اِ) بنات مخر؛ ابرهای بهاری سپید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)... ابرهای تابستانی. (دهار). || (مص) شکافتن کشتی آب را و آب زمین را. (زوزنی) (ترجمان القرآن). روان شدن کشتی یا پیش آمدن باد را در عین روانگی شکافتن آب را و بانگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شکافتن. (دهار). روان شدن کشتی و شکافتن آب را و بانگ کردن. (ناظم الاطباء). || شکافتن آب را به دو دست شناور. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). با دو دست شکافتن شناور آب را. (ناظم الاطباء). || سائیدن و فراخ کردن تیر چرخ سوراخ بکره را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سائیدن تیر چرخ سوراخ بکره را و فراخ کردن آن را. || آب رها کردن بر زمین تا نیکو گردد. (ناظم الاطباء). || بهترین رخت خانه گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || رنجانیدن(1)بسیاری شیر ناقه را یعنی ناقه را بسیار شیر بود پس نیک دوشیدند آن را پس از آن رو رنج و تعب رسیده شد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
(1) - در آنندراج «بخائیدن»، و ظاهراً ناصواب است.
(1) - در آنندراج «بخائیدن»، و ظاهراً ناصواب است.