محیص

معنی محیص
[مَ] (ع مص) حَیْص. حیصه. حیوص. محاص. حیصان. برگشتن و به یک سوی شدن. (منتهی الارب). گردیدن از چیزی. (غیاث) (آنندراج). || رستگاری یافتن. || خلاص گردانیدن. (غیاث) (آنندراج). || (اِمص) خلاص. رهایی :
زود استر را فروشید آن حریص
یافت از غم وز زیان آن دم محیص.
مولوی (مثنوی، دفتر سوم ص190 س22).
از کرم دانست آن مرغ حریص
دانه را با دام لیکن شد محیص.مولوی.
|| (اِ) جای برگردیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء). || گریزگاه. جای گریز. فرارگاه. مهرب. محید. مفر : و یعلم الذین یجادلون فی آیاتنا ما لهم من محیص. (قرآن 42/35).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.