محمول
[مَ] (ع ص، اِ) بار برداشته شده به سر و پشت. (منتهی الارب). بار حمل شده و بارشده و برداشته شده و به سر و پشت ستور بار کرده شده. (ناظم الاطباء). حمل شده :
حامل دین بود او محمول شد
قابل فرمان بد او مقبول شد.مولوی.
حاملی محمول گرداند ترا
قابلی مقبول گرداند ترا.مولوی.
|| مرد بهره مند از سواری مرکبهای خوش رفتار. (آنندراج). رجل محمول. (ناظم الاطباء) :
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب میکن بر شتر تا بانگ میدارد جرس.
سعدی.
|| جنین و بچهء در شکم. (ناظم الاطباء). || مظنون؛ یعنی گمان کرده شده. (غیاث اللغات). || هو الامر فی الذهن. (تعریفات جرجانی). || تأویل شده. تعبیرشده. || (اصطلاح منطق) مقابل موضوع است. به اصطلاح منطقیان به معنی خبر که در مقابلهء مبتدا است و این محمول مقابل موضوع میباشد و منطقیان مبتدا را موضوع و خبر را محمول گویند، چنانکه الانسان حیوان، پس انسان موضوع است و حیوان محمول است. (آنندراج) (غیاث). در منطق همان است که در نحو خبر مبتدا گویند و او صفت باشد. (مفاتیح). مسند (در اصطلاح منطق). (یادداشت مرحوم دهخدا). || در اصطلاح منطقیان محکوم به است در قضیهء حملیهء غیرشرطیه و در قضیهء شرطیه محمول را تالی گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) :
محمول نیی چنانکه اعراض
موضوع نیی چنانکه جوهر.ناصرخسرو.
- محمول بالاشتقاق؛ در اصطلاح منطق خبر بودن از شیئی بواسطهء کلمهء دیگر یعنی محمول است بواسطه کلمهء دیگر چنانکه لفظ مال در «زید ذومال» که محمول است بواسطهء ذو. (از غیاث اللغات).
- محمول بالمواطات؛ در اصطلاح علم منطق خبر بودن از شیئی بلاواسطهء کلمهء دیگر یعنی بدون ترکیب کلمهء دیگر چنانکه ضارب در «زید ضارب » (غیاث اللغات).
- محمول به ضمیمه (بالضمیمه)؛ محمولی است که حمل آن بر موضوع مستلزم انضمام امری دیگر به موضوع باشد مانند حمل ابیض (سفید) بر جسم، که نیاز به انضمام بیاض (سفیدی) به جسم دارد. در صورتی حمل ابیض بر جسم درست است که بیاضی بدان ضمیمه شده باشد و این نوع حمل را حمل غیرذاتی هم گفته اند. زیرا محمول که محمول منتزع از ذات موضوع نیست در مقابل خارج محمول که محمول منتزع از ذات موضوع است و حمل آن بر موضوع مستدعی ضمیمه شدن چیزی دیگر نیست مانند «انسان ممکن است» که «امکان» منتزع از ذات انسان است، این گونه محمولات را محمولات ذاتی گویند چنانکه نوع اول را محمولات عرضی هم می گویند.
- محمول به؛ مقابل محمول علیه :
چونکه محمول بهی نبود لدیه
نیست ممکن بود محمول علیه.مولوی.
- محمول ذاتی.؛ رجوع به محمول به ضمیمه شود.
- محمولٌ علیه؛ مقابل محمولٌ به :
چونکه محمولٌ بهی نبود لدیه
نیست ممکن بود محمولٌ علیه.مولوی.
حامل دین بود او محمول شد
قابل فرمان بد او مقبول شد.مولوی.
حاملی محمول گرداند ترا
قابلی مقبول گرداند ترا.مولوی.
|| مرد بهره مند از سواری مرکبهای خوش رفتار. (آنندراج). رجل محمول. (ناظم الاطباء) :
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب میکن بر شتر تا بانگ میدارد جرس.
سعدی.
|| جنین و بچهء در شکم. (ناظم الاطباء). || مظنون؛ یعنی گمان کرده شده. (غیاث اللغات). || هو الامر فی الذهن. (تعریفات جرجانی). || تأویل شده. تعبیرشده. || (اصطلاح منطق) مقابل موضوع است. به اصطلاح منطقیان به معنی خبر که در مقابلهء مبتدا است و این محمول مقابل موضوع میباشد و منطقیان مبتدا را موضوع و خبر را محمول گویند، چنانکه الانسان حیوان، پس انسان موضوع است و حیوان محمول است. (آنندراج) (غیاث). در منطق همان است که در نحو خبر مبتدا گویند و او صفت باشد. (مفاتیح). مسند (در اصطلاح منطق). (یادداشت مرحوم دهخدا). || در اصطلاح منطقیان محکوم به است در قضیهء حملیهء غیرشرطیه و در قضیهء شرطیه محمول را تالی گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) :
محمول نیی چنانکه اعراض
موضوع نیی چنانکه جوهر.ناصرخسرو.
- محمول بالاشتقاق؛ در اصطلاح منطق خبر بودن از شیئی بواسطهء کلمهء دیگر یعنی محمول است بواسطه کلمهء دیگر چنانکه لفظ مال در «زید ذومال» که محمول است بواسطهء ذو. (از غیاث اللغات).
- محمول بالمواطات؛ در اصطلاح علم منطق خبر بودن از شیئی بلاواسطهء کلمهء دیگر یعنی بدون ترکیب کلمهء دیگر چنانکه ضارب در «زید ضارب » (غیاث اللغات).
- محمول به ضمیمه (بالضمیمه)؛ محمولی است که حمل آن بر موضوع مستلزم انضمام امری دیگر به موضوع باشد مانند حمل ابیض (سفید) بر جسم، که نیاز به انضمام بیاض (سفیدی) به جسم دارد. در صورتی حمل ابیض بر جسم درست است که بیاضی بدان ضمیمه شده باشد و این نوع حمل را حمل غیرذاتی هم گفته اند. زیرا محمول که محمول منتزع از ذات موضوع نیست در مقابل خارج محمول که محمول منتزع از ذات موضوع است و حمل آن بر موضوع مستدعی ضمیمه شدن چیزی دیگر نیست مانند «انسان ممکن است» که «امکان» منتزع از ذات انسان است، این گونه محمولات را محمولات ذاتی گویند چنانکه نوع اول را محمولات عرضی هم می گویند.
- محمول به؛ مقابل محمول علیه :
چونکه محمول بهی نبود لدیه
نیست ممکن بود محمول علیه.مولوی.
- محمول ذاتی.؛ رجوع به محمول به ضمیمه شود.
- محمولٌ علیه؛ مقابل محمولٌ به :
چونکه محمولٌ بهی نبود لدیه
نیست ممکن بود محمولٌ علیه.مولوی.