محکمه
[مَ کَ مَ] (ع اِ) محکمه. جای حکم کردن قاضی. (غیاث) (آنندراج). دیوان خانه. محل قضاوت. سرای قاضی. عدالتخانه. داوری خانه. جای حکم کردن و قضاوت نمودن. (ناظم الاطباء). دادگاه. داورگاه. داورگه. دیوان. محل داوری. دارالقضاء. جای قاضی. ج، محاکم. (یادداشت مرحوم دهخدا) : هر شب زیاده از صد قندیل افروخته و محکمهء قاضی القضاه در این مسجد باشد. (سفرنامهء ناصرخسرو ص73).
- محکمهء ابتدائی؛ محکمهء بدایت. دادگاه شهرستان. رجوع به دادگاه شود.
- محکمهء اختصاصی؛ دادگاه اختصاصی. دادگاهی که تنها صلاحیت رسیدگی به پاره ای از امور که قانون معین کرده است دارد مانند دیوان دادرسی ارتش، دیوان دادرسی دارایی و دادگاه شرع.
- محکمهء اداری؛ دادگاه اداری. دادگاهی که طبق قانون تشکیل می شود و براساس مقررات خاصی به تخلفات و اختلافات مأموران اداری حوزهء خود رسیدگی میکند. اعضای این دادگاه از کارمندان هر وزارتخانه یا اداره به موجب حکم وزیر یا رئیس همان وزارتخانه یا اداره تعیین میشوند. رتبهء اعضاء دادگاه و هم چنین رتبهء دادستان از رتبهء مأمور مورد تعقیب نباید کمتر باشد. رسیدگی در دادگاههای اداری دو مرحلهء بدوی و تجدیدنظر دارد و اعضاء دادگاه بدوی معمو سه تن و اعضاء دادگاه تجدید نظر معمو پنج تن می باشند (گاه سه تن).
- محکمهء استیناف یا دادگاه استان؛ رجوع به دادگاه و رجوع به استیناف شود.
- محکمهء انتظامی؛ دادگاه انتظامی.
- محکمهء بدایت؛ دادگاه شهرستان یا محکمه ابتدائی. رجوع به دادگاه شهرستان و بدایت شود.
- محکمهء تمیز؛ محکمهء نقض و ابرام. رجوع به تمیز و ترکیبات آن و رجوع به دیوان کشور ذیل دیوان شود.
- محکمهء جنائی؛ دادگاه جنائی. نوعی دادگاه عالی است که به جرمهایی که مجازات جنایت دارند رسیدگی میکند، به عبارت دیگر همان دادگاه استیناف از دادگاههای عمومی است که به امور جنایی رسیدگی میکند و مرحلهء پژوهش ندارد.
- محکمهء جنحه؛ دادگاه شهرستان است که در وقت رسیدگی به جرمهایی که مجازات جنحه دارد به نام دادگاه جنحه خوانده می شود.
- محکمهء حقوق؛ دادگاه که به دعاوی مالی رسیدگی کند.
- محکمهء خلاف؛ قسمت کیفری دادگاه بخش را گویند. رجوع به دادگاه شود.
- محکمهء دیوان بیگی؛ یکی از دادگاه های عهد صفویه که صدر خاصه نمایندهء شرع در آن بود. (سازمان حکومت صفوی ص74).
- محکمهء شرع؛ جای حکم کردن قاضی و حاکم شرع. (ناظم الاطباء). یکی از دادگاههای اختصاصی است که از طرف دادگاههای عمومی به اختلاف زن و شوهر و نفی ولد و پاره ای دیگر از امور شرعی رسیدگی میکند. این دادگاه دو مرحلهء ابتدائی و تجدیدنظر دارد. حکمی که از این دادگاهها صادر می شود به همان دادگاه ارجاع کننده برای اتخاذ تصمیم بازگردانده می شود و به همین جهت آنها را محاضر شرع نیز گویند. رجوع به آئین دادرسی مدنی (متین دفتری) ص48 شود.
- محکمهء صلح یا دادگاه بخش؛ رجوع به دادگاه... شود.
- محکمهء عرف؛ عدالت خانه و دیوان عدالت. (ناظم الاطباء).
- محکمهء عمومی؛ مقابل محکمهء اختصاصی و آن دادگاهی است که به موجب قانون تشکیلات دادگستری صلاحیت رسیدگی به تمام اختلافات را دارد، بجز آنکه طبق قانون مستثنی کرده شده است.
- محکمهء نظامی؛ دادگاه نظامی. یکی از دادگاههای اختصاصی است که به نوع خاصی از تخلفات و اختلافات نظامی رسیدگی میکند.
- محکمهء نقض و ابرام؛ همان دادگاه عالی دیوان کشور است که در دعاوی عادی رسیدگی ماهیتی نمیکند و فقط احکام دادگاههای مادون را نقض یا ابرام میکند.
|| جای معاینه و معالجهء بیماران. محل حکیمی. محل طبابت به اعتبار آنکه در تداول پزشک و طبیب را حکیم گویند. جای طبیب. جای پزشک. مطب. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنجا که پزشک بیماران را معاینه و مداوا کند.
- محکمهء ابتدائی؛ محکمهء بدایت. دادگاه شهرستان. رجوع به دادگاه شود.
- محکمهء اختصاصی؛ دادگاه اختصاصی. دادگاهی که تنها صلاحیت رسیدگی به پاره ای از امور که قانون معین کرده است دارد مانند دیوان دادرسی ارتش، دیوان دادرسی دارایی و دادگاه شرع.
- محکمهء اداری؛ دادگاه اداری. دادگاهی که طبق قانون تشکیل می شود و براساس مقررات خاصی به تخلفات و اختلافات مأموران اداری حوزهء خود رسیدگی میکند. اعضای این دادگاه از کارمندان هر وزارتخانه یا اداره به موجب حکم وزیر یا رئیس همان وزارتخانه یا اداره تعیین میشوند. رتبهء اعضاء دادگاه و هم چنین رتبهء دادستان از رتبهء مأمور مورد تعقیب نباید کمتر باشد. رسیدگی در دادگاههای اداری دو مرحلهء بدوی و تجدیدنظر دارد و اعضاء دادگاه بدوی معمو سه تن و اعضاء دادگاه تجدید نظر معمو پنج تن می باشند (گاه سه تن).
- محکمهء استیناف یا دادگاه استان؛ رجوع به دادگاه و رجوع به استیناف شود.
- محکمهء انتظامی؛ دادگاه انتظامی.
- محکمهء بدایت؛ دادگاه شهرستان یا محکمه ابتدائی. رجوع به دادگاه شهرستان و بدایت شود.
- محکمهء تمیز؛ محکمهء نقض و ابرام. رجوع به تمیز و ترکیبات آن و رجوع به دیوان کشور ذیل دیوان شود.
- محکمهء جنائی؛ دادگاه جنائی. نوعی دادگاه عالی است که به جرمهایی که مجازات جنایت دارند رسیدگی میکند، به عبارت دیگر همان دادگاه استیناف از دادگاههای عمومی است که به امور جنایی رسیدگی میکند و مرحلهء پژوهش ندارد.
- محکمهء جنحه؛ دادگاه شهرستان است که در وقت رسیدگی به جرمهایی که مجازات جنحه دارد به نام دادگاه جنحه خوانده می شود.
- محکمهء حقوق؛ دادگاه که به دعاوی مالی رسیدگی کند.
- محکمهء خلاف؛ قسمت کیفری دادگاه بخش را گویند. رجوع به دادگاه شود.
- محکمهء دیوان بیگی؛ یکی از دادگاه های عهد صفویه که صدر خاصه نمایندهء شرع در آن بود. (سازمان حکومت صفوی ص74).
- محکمهء شرع؛ جای حکم کردن قاضی و حاکم شرع. (ناظم الاطباء). یکی از دادگاههای اختصاصی است که از طرف دادگاههای عمومی به اختلاف زن و شوهر و نفی ولد و پاره ای دیگر از امور شرعی رسیدگی میکند. این دادگاه دو مرحلهء ابتدائی و تجدیدنظر دارد. حکمی که از این دادگاهها صادر می شود به همان دادگاه ارجاع کننده برای اتخاذ تصمیم بازگردانده می شود و به همین جهت آنها را محاضر شرع نیز گویند. رجوع به آئین دادرسی مدنی (متین دفتری) ص48 شود.
- محکمهء صلح یا دادگاه بخش؛ رجوع به دادگاه... شود.
- محکمهء عرف؛ عدالت خانه و دیوان عدالت. (ناظم الاطباء).
- محکمهء عمومی؛ مقابل محکمهء اختصاصی و آن دادگاهی است که به موجب قانون تشکیلات دادگستری صلاحیت رسیدگی به تمام اختلافات را دارد، بجز آنکه طبق قانون مستثنی کرده شده است.
- محکمهء نظامی؛ دادگاه نظامی. یکی از دادگاههای اختصاصی است که به نوع خاصی از تخلفات و اختلافات نظامی رسیدگی میکند.
- محکمهء نقض و ابرام؛ همان دادگاه عالی دیوان کشور است که در دعاوی عادی رسیدگی ماهیتی نمیکند و فقط احکام دادگاههای مادون را نقض یا ابرام میکند.
|| جای معاینه و معالجهء بیماران. محل حکیمی. محل طبابت به اعتبار آنکه در تداول پزشک و طبیب را حکیم گویند. جای طبیب. جای پزشک. مطب. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنجا که پزشک بیماران را معاینه و مداوا کند.