محصول
[مَ] (ع ص، اِ) حاصل شده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). گردآمده. (ناظم الاطباء). نتیجه. حاصل : محصول آن حرکت آن بود که سلطان را کلفت معاودت و مشقت مراجعت تحمل بایست کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص211).
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم.حافظ.
|| نفع. سود. (ناظم الاطباء). درآمد. بهرهء به دست کرده. (یادداشت مرحوم دهخدا). || غله و مجموع آنچه از چیزی حاصل شده و به دست آید. آنچه از راه کشاورزی و باغداری حاصل شود. درود حاصل. خرمن. توده. (ناظم الاطباء). خرمن.
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم.حافظ.
|| نفع. سود. (ناظم الاطباء). درآمد. بهرهء به دست کرده. (یادداشت مرحوم دهخدا). || غله و مجموع آنچه از چیزی حاصل شده و به دست آید. آنچه از راه کشاورزی و باغداری حاصل شود. درود حاصل. خرمن. توده. (ناظم الاطباء). خرمن.