محسن
[مُ سِ] (ع ص) نیکی کننده. (منتهی الارب). آنکه نیکی و احسان میکند. (ناظم الاطباء). نیکوکار. احسان کننده. نیکوکردار. مقابل مسی ء :
عالم و عادل تر اهل وجود
محسن و مکرم تر ابنای جود.نظامی.
باشدی کفران نعمت در مثال
که کنی با محسن خود تو جدال.مولوی.
که می برد به خداوند منعم محسن
پیام بندهء نعمت شناس شکرگزار.سعدی.
|| آنکه به خوبی میداند. || آنکه بر پشتهء بلند می نشیند. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء).
عالم و عادل تر اهل وجود
محسن و مکرم تر ابنای جود.نظامی.
باشدی کفران نعمت در مثال
که کنی با محسن خود تو جدال.مولوی.
که می برد به خداوند منعم محسن
پیام بندهء نعمت شناس شکرگزار.سعدی.
|| آنکه به خوبی میداند. || آنکه بر پشتهء بلند می نشیند. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء).