محدث
[مُ حَدْ دَ] (ع ص) نعت مفعولی از تحدیث. آنکه حدس و گمان وی راستین باشد گوئی که آنچه که گمان برده است به وی الهام شده. (از اقرب الموارد). مرد راست گمان. (ناظم الاطباء). صاحب کشاف گوید: در حاشیهء مشکوه است که محدث صادق الظن را نامند که گوئی از ملا اعلا او را الهام میرسد که به حقیقت امر تحدیث کند و در ترجمهء مشکوه گفته که محدث به معنی ملهم است گویا به وی تحدیث کرده میشود و خبر داده میشود. نزد محدثین کسی را گویند که به الهام ربانی چندان ملهم باشد که نسبت به هر چه رأی و اندیشه در خاطرش خطور کند مصیب واقع شود و گوئی این اصابت رأی و ذهن وقاد از عالم ملکوت بر صفحهء دلش مرتسم گشته است. سیدشریف در مجمع البحار گفته کسی که در دل وی سخنی انداخته شده است پس خبر میدهد به آن به حدس و فراست و برخی گفته اند چون ظن کند به چیزی صواب بود گویا حدیث کرده شده است به وی. (از کشاف اصطلاحات الفنون). آنکه هر چه بیندیشد چنان آید. (مهذب الاسماء). راست گمان و از آن است حدیث قد کان فی الامم محدثون فان یکن فی امتی فعمربن الخطاب. (منتهی الارب). || صاحب فراست و بصیرت در نقل حدیث. || سخنگوی راست و دیندار. (ناظم الاطباء). || مردی محدث. مردی از متأخرین یعنی نه از قدما. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوآمده: و یعطی منه [ حب الخروع ] من احدی عشره حبه الی سبع عشره حبه علی رأی القدماء و اما علی رأی المحدثین فاحدی عشره فقط. (ابن البیطار). || در اصطلاح نحویین به معنای مسند است، همچنانکه محدث عنه مسندالیه باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون).