محجن
[مِ جَ] (ع اِ) عصای کج. (منتهی الارب). و هر چوبی که سرش خمانیده و کج کرده باشند مانند چوگان و جز آن. ج، محاجن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چوگان. (غیاث) (دهار). صولجان :
پدید آمد هلال از جانب کوه
بسان زعفران آلوده محجن.منوچهری.
پدید آمد هلال از جانب کوه
بسان زعفران آلوده محجن.منوچهری.