محتجب
[مُ تَ جَ] (ع ص) نعت مفعولی از احتجاب. در پرده شده و پنهان گشته :
آن طبیبان آنچنان بندهء سبب
گشته اندر مکر یزدان محتجب.مولوی.
- محتجب شدن؛ در پرده شدن. پوشیده و پنهان شدن : چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد بر مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. (ترجمهء تاریخ یمینی ص220).
آن طبیبان آنچنان بندهء سبب
گشته اندر مکر یزدان محتجب.مولوی.
- محتجب شدن؛ در پرده شدن. پوشیده و پنهان شدن : چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد بر مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. (ترجمهء تاریخ یمینی ص220).