اسپانیا

معنی اسپانیا
[ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی. اسپانیول و در نزدعرب اندلس. قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن با قطعه ٔ پرتقال شبه جزیره ٔ ایبری را تشکیل می دهد. پرتقال از نظر احوال جغرافیائی و احوال طبیعی بخشی از سرزمین اسپانیاست و فقط در اثر اوضاع سیاسی بصورت دولتی منفرد و مجزی درآمده. اگرچه زبان مردم آنجا با زبان اسپانیا قدری متفاوت میباشد ولی این تفاوت در قطعات دیگر اسپانیا نیز مشاهده میشود. بتمام این شبه جزیره از زمانهای دیرین نام ایبریا داده شده ، بعدها یونانیان این دیار را اسپریا یعنی مغرب می نامیدند و سپس به اسم اسپانیا معروف شده است.
موقع و حدود و مساحت و جمعیت : اسپانیا به انضمام پرتغال شبه جزیره ٔ مربعالشکلی است که فقط از طرف شمال شرقی به اروپا یعنی به قطعه ٔ فرانسه مربوط می باشد و این ارتباط را هم یک رشته جبال جسیم و بلند موسوم به پیرنه (برانس ) که بمنزله ٔ دیوار عظیمی است این قطعه را از اروپا مجزی میسازد و اطراف دیگر آن را آب احاطه کرده است. قطعه ٔ شمال شرقی نسبةً وسعتی دارد و چون رو به جنوب حرکت کنیم بتدریج بساحل غربی متمایل شده خطی مایل تشکیل می دهد. سواحل غربی هموارتر است و قسمت اعظم این بخش را پرتغال تصاحب کرده است ، فقط سواحل شمالی و جنوبی به اسپانیا تعلق دارد و به این طریق پرتغال وصله ٔ مستطیلی است در یک جانب پیکر اسپانیا. سواحل جنوبی ازحدود میانین بتدریج رو بجنوب امتداد می یابد و دماغه ٔ بسیار بزرگی تشکیل میدهد و در نتیجه بیک دماغه ٔ مشابه در شمال آفریقا نزدیک میگردد و در بین این دو دماغه بغاز سبته (جبل الطارق ) بوجود می آید که عرض آن بیش از 16 هزار گز نیست. حد شمالی اسپانیا به خاک فرانسه یا سلسله ٔ جبال پیرنه و اقیانوس اطلس یا خلیج گاسکنی میرسد و از طرف مغرب به اقیانوس اطلس و پرتغال محدود است و از طرف جنوب به اقیانوس اطلس و بغاز سبته (جبل الطارق ) و بحرالروم امتداد یافته و از سوی مشرق محدود و محاط است به بحرالروم ، عرض اطول آن از طرف شمال بسوی جنوب 856 هزار گز و حدّاکثر طول آن از جانب مشرق بسوی مغرب 1020 هزار گز میباشد. مساحت سطح آن بالغ بر 504500 هزار گز مربع میگردد و بیش از پنج سدس شبه جزیره ٔ ایبری در تصرف اسپانیاست. اگر جزایر واقعه در سواحل شرقی بحرالروم موسوم به بالار را با جزایر خالدات (کاناری ) در سواحل غربی افریقا هم به حساب آوریم مساحت سطح مملکت اسپانیا به 507715 هزار گز مربع بالغ خواهد شد. جمعیت اسپانیا 21 میلیون تن است.
شکل طبیعی و کوهها: اسپانیا در محلی مرتفع واقع شده و سلسله ٔ جبال واقعه در این قطعه فلاتها و وادیهائی در سطح آن بوجود آورده اند. سواحل واقعه ٔ در جوانب این سرزمین ناگهان رو به انخفاض گذارد. انهار و رودخانه های اسپانیا بسترهای عمیق بوجود می آورند و در نتیجه بغاز تنگی متشکل میشود. ارتفاع اسپانیا و پرتغال به 700 گز بالغ شود یعنی بعد از سویس مرتفعترین قطعه ٔ اروپاست و مرتفعترین کوههای سلسله ٔ جبال پیرنه (برانس ) در اقصای شمال و سلسله ٔ جبال نواده است. در انتهای جنوبی سلسله ٔ جبال پیرنه در جانب فرانسه بشکل دیوار جسیمی است اما از سوی اسپانیا چنین بنظر نمی آید مخصوصاً در مشرق شاخه های بسیار بسوی جنوب امتداد یافته و اوضاع مختلف الشکل ایجاد گردیده که امتداد سلسله مانند کوههای پیرنه را از باختر به خاور بهم زده است. کوه مالدتا که مرتفعترین کوه سلسله ٔ پیرنه میباشد در خاک اسپانیا واقع شده که قله ٔ آن موسوم است به نتوآنتو و 3440 گز ارتفاع دارد که پس از سیرانوادا مرتفعترین نقطه ٔ کوههای اسپانیا بشمار می آید و کوه روزتوهم در جهت غربی کوه مزبور در خطه ٔ آرغون واقع است که ارتفاعش به 3367 گز بالغ میشود و از حیث منظره زیباترین کوه در سلسله ٔ جبال پیرنه میباشد. سلسله ٔجبال پیرنه پس از گذشتن از حدود فرانسه قریب 600 گزاز بلندی آن کاسته شود ولی سپس دوباره ارتفاع اولی را بدست آورد و موازی سواحل شمالی اسپانیا بجانب مغرب امتداد می یابد و شعبی از آن بسوی جنوب ممتد شود و به این وسیله با جبال پرتغال ارتباط مییابد. وسط این قطعه کلیةً زمین مرتفعی است که سرچشمه ٔ بزرگترین انهار اسپانیا و تمام شبه جزیره ٔ ایبری بدانجاست و ارتفاع کوههای آن جلب نظر نمیکند. سه سلسله جبال مربوط بهم در جانب شمال مادرید دیده میشود:
1 - گوآداراما یا وادی الرمل (2405 گز).2 - گردس (2661 گز). 3 -گاتا (1735 گز). سلسله ٔ سیم با استلا، که مرتفعترین سلسله ٔ جبال پرتغال است ارتباط دارد و قله ٔ المنصور که مرتفعترین قله ٔ سه سلسله ٔ فوق میباشد در سلسله ٔگردس واقع شده و ارتفاع آن به 2650 گز میرسد و از حیث ارتفاع مقام چهارم را در اسپانیا حائز است. در داخله ٔ اسپانیا بعض جبال منفرد و غیرمنفرد سلسله ٔ جبال موسوم به سیرامورنا را تشکیل میدهد که از جانب مشرق بسوی مغرب امتداد یافته است. این سلسله ٔ وسطی در جهت جنوبی میان اندلس و قشتاله واقع شده بلندترین محل این قسمت کوه المناره است که 1800 گز ارتفاع دارد. در بین این سلسله و سلسله ٔدیگری موسوم به سیرانوادا که در انتهای جنوبی اسپانیا واقع شده بعض جبال منفرد و مرتفع نیز وجود دارد مانند ساگره که ارتفاع آن به 2398 گز بالغ میگردد. اما خود سلسله ٔ سیرانوادا مرتفعترین سلسله ٔ اسپانیا و همه ٔ اروپای جنوبی میباشدو مرتفعترین قله ٔ این سلسله کوه مولی حسن است که ارتفاع آن به 3554 گز میرسد و قله های آن تماماً از برف دائمی پوشیده است و در بین سواحل بحر ابیض و مجرای وادی الگیر امتداد یافته وادیهای دلفریب اندلس را تشکیل میدهد و شهر غرناطه مرکز این سرزمین فرح افزا میباشد.
جلگه : جلگه های اسپانیا به سه بخش تقسیم میشود: جلگه ٔ جنوب غربی موسوم به جلگه ٔ پرتغال و جلگه ٔ شمال شرقی که شامل دره های چندی است و بنام رودهائی که در آن دره ها جاری است موسوم است مانند جلگه ٔرود ابر و جلگه ٔ جنوب شرقی موسوم به جلگه ٔ وادی الکبیر که بین دو رشته ٔ جبال سیرامورنا و سیرانوادا واقع شده است.
آب وهوا: آب و هوای شبه جزیره ٔ ایبری بمناسبت دریاهای اطراف و وضع طبیعی اراضی تغییر می یابد. اولاً آب و هوای مرکز کلیةً برّی و متغیر و خشک است. ثانیاً آب و هوای سواحل ، که با یکدیگر نیز اختلاف دارند و به سه قسمت تقسیم میشوند: دسته ای شامل اراضی سواحل شمال غربی و مغرب. دیگر اراضی سواحل جنوبی و دسته ٔ سوم سواحل جنوب شرقی و مشرق. آب و هوای سواحل شمالی و غربی مرطوبی و از جنس آب و هوای سواحل غربی اروپاست. نقاط جنوبی و شرقی دارای آب و هوای بحرالروم یعنی خشک و گرم و ثابت میباشد. در قسمت مجاور افریقا آب و هوا خشک وسوزان است به طوری که درجه ٔ حرارت در تابستان به چهل درجه میرسد.
رودها: کلیه ٔ رودهای شبه جزیره ٔ مزبور از حیث مصب ّ به دو قسمت میشود، یکی مصب اقیانوس اطلس و دیگر مصب بحرالروم ، مصب اقیانوس اطلس هم به دو قسمت میشود: خلیج گاسکنی و دیگر سواحل غربی.
مصب خلیج گاسکنی و سواحل غربی : کلیه رودهائی که داخل خلیج گاسکنی میشوند کوتاه و پرآب و دارای جریانی وسیع میباشند و بهترین آنها رود مینهو است که از سمت شمال غربی داخل دریا میشود. رودهائی که در مصب ّ غربی میریزد دو قسم اند، بعضی از آنها طویل و پرآب و دارای جریانی سریع است که بکار حرکت کارخانجات میرود و آبشارهای بسیار در امتداد مجرای خود دارد و مهمترین آنها رودی است که از فلات کاستیل جاری میشود و دارای شعب بسیار و موسوم است به دورو که تشکیل آبشارهای چند میدهدو سواحل آن نزدیک سرچشمه تخته سنگی و مرتفع است و پس از آن در اراضی مسطح جاری شده داخل دریا میشود. دیگر نهر تاجه (تاژ) که در حوالی لشبونة (لیسبن ) به دریا میریزد و سرچشمه ٔ آن درکاستیل جدید است و طول آن نهصدهزار گز و طویلترین رودهای شبه جزیره است. دیگر رودهای جلگه ای که دارای جریانی ملایم و قابل کشتیرانی میباشند و سواحل آنها هم پست است و عمده ٔ آنها نهر رباح است که سرحد بین اسپانیا و پرتغال است. دیگر وادی الکبیر که مابین بتیک و سیرامورنا جاری است و قسمت سفلای آن بطول 120 هزار گز تا نزدیک شهر اشبیلیه قابل کشتی رانی است.
مصب ّ بحرالروم : در این مصب ّ رودهای بسیار وارد میشود ولی چندان اهمیت ندارند. عمده ٔ آنها رود اِبر است که از جبال کانتابر وبتیک و کردیلیر جاری است و طول آن 616 هزار گز است. از این رود آب راهه های بسیار برای آبیاری اراضی حفر کرده اند که یکی از آنها کانال امپراطوری است و 88 هزار گز طول دارد.
وضع سواحل : سواحل شبه جزیره ٔ ایبری به چند قسمت منقسم شود: سواحل گاسکنی که کلیةً تخته سنگی و سراشیب است وچندین دماغه در اینجا دیده میشود: دماغه ٔ ارتگال ، دماغه ٔ فینیستر . دوم سواحل غربی که از دماغه ٔ فینیستر تا تنگه ٔ جبل الطارق به دو قسمت میشود: قسمت اول از دماغه ٔ مذکور تا دماغه ٔ رکا تخته سنگی و مرتفع است. قسمت دوم از دماغه ٔ مذکور تا دماغه ٔ سن ونسان و ازدماغه ٔ مذکور تا دماغه ٔ ترافالگار پست و باتلاقی و رسوبی است و از دماغه ٔ ترافالگار تا جبل الطارق تخته سنگی است. سوم از باب جبل الطارق تا دماغه ٔ سربر سواحل مختلف میباشد. نقاطی که در منتهی الیه جبال واقع شده مرتفع و تخته سنگی و نقاط منتهی الیه جلگه ، پست و رسوبی میباشد. دماغه های این بخش از شمال به جنوب عبارت است از: دماغه ٔ سربر، دماغه ٔ کروس ، دماغه ٔ نائو ، دماغه ٔ پالوس و دماغه ٔ گاتا .
محصولات : محصولات اسپانیا شراب های مختلف مشهور، چوب ، حبوب ، میوه و روغن زیتون است و فلزات مختلف در آنجا استخراج شود.
تاریخ مختصر: همه ٔ شبه جزیره ٔ مزبور در ازمنه ٔ ماقبل تاریخ مسکن دو طایفه ٔ بزرگ بود یکی سلت ها (کلت ها) و دیگر ایبرها که اسم همین طایفه بدین شبه جزیره اطلاق شده است و بیشتر این طوایف در شمال و مرکز سکنی داشته اند و در همین وقت طوایف دیگر از خارج آمده در سواحل متوطن شدند و تشکیل تجارتخانه ای معتبر برای خود دادند، از آن جمله اند فنیقیان و بندر بزرگ تجارتی آنان بندر قرطاجنه بود. سپس هیبرها بر آنجا مالک شدند و زمانی نگذشت که این شبه جزیره بدست دولت روم افتاد. تصرف شبه جزیره ٔمزبور برای دولت روم نهایت ضرورت داشت ، چه آن در سرراه اروپا و افریقا واقع شده و معبر آن دو قاره بود. از آثار و ابنیه ٔ بسیار که رومیان در آنجا بنا کرده اند هنوز بعضی باقی مانده است از قبیل پل و راه شوسه و غیره. پس از آنکه دولت روم غربی منقرض شد، طوایف ویزیگُت و واندال بصورت مهاجمین داخل شبه جزیره شدندو رومیان را اخراج کردند. در زمان سلطنت بنی امیه و خلافت عبدالملک مروان این شبه جزیره جزو متصرفات عرب درآمد و از ممالک اسلامی محسوب شد سپس در زمان خلافت عباسیان ، اسپانیا از متصرفات خلافت شرقی خارج گردید. عبدالرحمن از افراد خاندان اموی در آنجا علم استقلال برافراشت (138 هَ. ق. / 755 م.) و دولتی مستقل تشکیل داد و اعراب این مملکت ، مستملکات خود را تا داخل خاک فرانسه بسط داده و قسمت جنوبی آن کشور را هم تصرف کردند. اما در زمان سلطنت شارل مارتِل جنگی سخت بین او و لشکریان عرب درگرفت وعرب شکست یافت و از شهر پواتیه نتوانستند تجاوز کنند. از زمان این جنگ ببعد اعراب ضعیف شدند و ضعف آنان شدت یافت و قوای ایشان رو بتحلیل رفت ، چه این قوم جنگجو از اخلاق و احوال دیرین خود دست برداشته بناز و نعمت پرورش می یافتند، بلکه بدین هم قناعت نکرده با یکدیگر به زدوخورد و جنگ ونزاع داخلی مشغول شدند. طوایف بومی موقع را مغتنم شمرده بر ضد آنان شوریده و جنگهای صعب فیمابین آنها اتفاق افتاده در غالب این جنگها عرب شکست خورده عقب مینشستند، تا در اوایل قرون وسطی فقط قسمت جنوبی اسپانی در تصرف آنان باقی ماند و قسمت شمالی در تحت تصرف سلاطین بومی بود و آنان نیز تشکیل چند دولت داده بودند از جمله در حوالی پیرنه (برانس ) سلطنت ارغون و پس از آن در مرکز، دولت قشتاله (کاستیل ) که اهمیت بسیار داشت. این دول جزء اگرچه با یکدیگر جنگ و نزاع داشتند لکن در مقابل اعراب متحد شده جنگ میکردند و چنانکه گفته شد در غالب این محاربات اعراب مغلوب میشدند خصوصاً فردینان پادشاه قشتاله مکرر عرب را شکست داد. آخرین شکست عرب در شهر غرناطه بود که آخرین پادشاه ایشان موسوم به ابوعبداﷲ شقی از خاندان بنی نصر مملکت پدران خود را ترک کرد و از اسپانیا خارج شد. مدت سلطنت عرب در آنجا هفتصد سال بود و آثار و ابنیه ٔ بسیار از ایشان در آنجا باقی مانده است ، خصوصاً زبان عربی که با زبان اسپانیولی مخلوط شد و امروز هم غالباً همان زبان معمول است و از ابنیه ٔ معروف عرب در اسپانیا قصرالحمراء در غرناطه است که مقرّ سلاطین عرب بود. پس از خروج عرب ، این شبه جزیره به سلاطین بومی رسیدو قوی ترین آنان که پادشاه قشتاله بود بتدریج ممالک کوچک را مطیع کرد و تشکیل مملکت واحدی داد و رفته رفته ترتیب سلطنت استبدادی سختی در اسپانیا برقرار شد وبحکم پاپ قرار دادند که همه ٔ ملل اجنبی از آنجا یا خارج شوند یا تغییرمذهب دهند و اگر پس از موعد مقرر شخص خارجیی دیده میشد، گرفتار شده به وضعی فجیع به قتل میرسید. از سیاست های وحشیانه ٔ آنان «محنت » بود و عمده ٔ اشخاص خارجی یهودیان و عرب بودند که جزو متمولین این مملکت محسوب میشدندو کشتیهای اسپانیا هرسال به امریکا سفر و با مال التجاره های بسیار از قبیل طلا و جواهر مراجعت میکردند. مردم اسپانیا بتصور اینکه این گنج تمام نشدنی است از کلیه ٔ کسب و کار تجارت کناره گرفته کاهل و بیکاره شدند، از طرفی هم مجبور بودند که مکنت خود را در مقابل احتیاجات وقت بیفزایند و از سوی دیگر طلای امریکا تمام شد آن وقت به اشتباه خود پی بردند و پشیمان شدند. در این وقت قسمت عمده ٔ متصرفات اسپانیا از قبیل آمریکای مرکزی و جنوبی که مترصد شورش و انقلابی بودند، آزاد و مستقل گشتند و ضعف دولت اسپانیا چندان شدت یافت که بزحمت خود را در برابر دول دیگر اروپا حفظ میکردو امروز هم مابین دول اروپائی رتبه ٔ دوم را حائز است. اقتدار اسپانیا در دوره ٔ شارلکن و فیلیپ دوم بود.بوربن ها مدتی در اسپانیا سلطنت کردند ولی بدست ناپلئون اول امپراطور فرانسه مغلوب شدند و ژوزف بناپارت در 1808 م. بتخت سلطنت اسپانیا نشست ، ولی در 1814 سلطنت او به پایان رسید. فردینان هفتم پس از انقلاب 1820 مشروطیت اسپانیا را اعلام کرد ولی دوک دانگولم به اسپانیا لشکر کشید و حکومت مطلقه را در 1833 تشکیل کرد. در خلال این اوضاع مستعمرات آمریکائی اسپانیا استقلال یافتند. در 1833 ایزابل ، فردینان هفتم را بتخت نشانید. وی با تحریکات دُن کارلو برادر پادشاه متوفی ، مدت 35 سال حکومت داشت. انقلاب 1868 او را از تاج و تخت برکنار کرد و مارشال سِرّانُو اختیارات قوه ٔ مجریه را تا زمان جلوس آمِدِه ٔ اول (1870 م.) بدست داشت.آمده هم در 1873 از سلطنت مستعفی شد و جمهوری را اعلام کردند و عصیانی برپا شد که بنفع آلفونس دوازدهم خاموش گردید (1874 م.). پسر او بنام آلفونس سیزدهم متولد در 1886 م. تحت نیابت سلطنت مادر خود کریستین ، زمام امور را بدست گرفت ، در جنگی که در 1898 اسپانیا با اتازونی کرد، قسمتی از مستعمرات خود (کوبا، پرتوریکو و فیلیپین ) را از دست داد. پس از حکومتی که پریمودُریوِرا تحمیل کرد (1923) و دعوت مجمع ملی (1927) انقلابی برپا شد و آلفونس سیزدهم از سلطنت خلع گردید و جمهوری در 14 آوریل 1931 اعلام شد. در ژوئیه ٔ 1936 ژنرال فرانکو، بهمراهی ملیون بر ضد حکومت جمهوری قیام کرد و پس از جنگ داخلی که مدت دو سال و نیم طول کشید (ژوئیه ٔ 1936 - مارس 1939)، فرانکو فاتح گردید و خود را رئیس دولت اسپانیا اعلام کرد.
جغرافیای سیاسی : اگر به وضع طبیعی شبه جزیره ٔ ایبری نظر اندازیم خواهیم دید که شکل و ساختمان آن طوریست که باید همه ٔ مردم آن تشکیل دولت و ملت واحدی دهند، در صورتی که چنین نیست ، چه از حیث وضع سیاسی این شبه جزیره به چهار قسمت تقسیم میشود: اول اسپانیا، دوم پرتغال ، سوم ناحیه ٔ اندره که باقیمانده ٔ ملوک الطوایفی قدیم است ، چهارم در جنوب شبه جزیره ٔ کوچک جبل الطارق که متعلق به دولت انگلیس است. مستعمرات اسپانیا سابقاً بسیار وسیعتر از امروز بوده ، مستعمرات امروزی آن عبارت است از افریقای غربی (فرناندوپو یا گینه ٔ اسپانیا) و بخش شمالی مراکش. پایتخت اسپانیا مادرید (مجریط) است که 1115000 تن سکنه دارد. اسامی شهرها و قراء و قصبات و اودیه و جبال اسپانیا که در کتب مسلمین یاد شده از این قرار است :
آبارالرتبة.
آبلة. [ ب ِ ل َ ].
آرة.در اندلس. (معجم البلدان ).
آش. رجوع به وادی آش شود.
آقلة. [ ق ِ ل َ ] رجوع به اولرکرو شود.
آنه. (نهر...) قرطبه بر ساحل آنست.
ابدة. [ اُب ْ ب َ دَ ] یا اُبَّدَةالعرب. شهری از کوره ٔ جیان. (معجم البلدان ).
ابره. (نهر...) رودی که از سرقسطه گذرد و بدریای متوسط ریزد.
ابن السلیم. (مدینة...) .
ابن رزین. (شنت...).
ابواب یا الابواب.
ابیجه.
ابی دانس. (قصر...).
ابیشه. (عقبه ٔ...).
اتریره.
اتریش. [ اِ ] حصنی از اعمال ریة به اندلس. (معجم البلدان ).
اجر. [ اِج ْ ج َ ] قلعه ای به اسپانیا در جوار قرطبه.
اخشنبه. [ اُ شَم ْ ب َ ] شهری به اندلس مشهور و بزرگ و پرخیر، بین آن و شلب شش روز و بین آن و لب ّ سه روز راه است. (معجم البلدان ).
اربونة. [ اَ ن َ ] شهری در جانب سرحد اندلس. (معجم البلدان ).
ارجذونه. [ اُ ج ُ ن َ ] شهری به اندلس و بقول ابن حوقل شهر خره ٔ ریّة. (معجم البلدان ).
ارجون یا ارجونة. [ اَ ن َ ] شهری از ناحیه ٔجیان اندلس. (معجم البلدان ).
ارشذونة. [ اُ ش ُ ن َ ] ارشیدونة. شهری به اندلس از اعمال ریة قبلی قرطبه ، مابین آن و قرطبة بیست فرسنگ است. (معجم البلدان ).
ارضیط. [ اَ ] از قراء مالقه. (معجم البلدان ).
ارطةاللیث. [ اَ طَ تُل ْ ل َ ] حصنی از اعمال ریة به اندلس. (معجم البلدان ).
ارغون. در شمال شرقی اسپانیا.
ارکش. (حصن...).
ارکون. حصنی از اعمال شنتریه.
ارلش.
ارلیه. (قلعه ٔ...).
ارنجویس. شهری از ایالت مادرید، بر ساحل نهر تاجه.
ارنده.
ارنیش. [ اُ ] ناحیه ای از اعمال طلیطلةبه اندلس. (معجم البلدان ).
ارنیط. [ اُ ] در شرق اندلس از اعمال تطیله میان او و تطیله ده فرسنگ و میان او و سرقسطة 27 فرسنگ است. (معجم البلدان ).
اریط. [ اُ ] .
اریفالو.
اریلیه. [ اَ لی َ ] حصنی بین سُرِتّة و طلیطلة ازاعمال اندلس. بین آن و هر یک از آن دو 20 فرسنگ است. (معجم البلدان ).
اریول. [ اَرْ] شهری بمشرق اندلس از ناحیت تدمیر. (معجم البلدان ).
اریوله. اوریوله. اریواله. رجوع به اوریولة شود.
استجه . از اعمال ریة بین قبله و مغرب بر ساحل نهر غرناطه. (معجم البلدان ).
استوریس. [ اُ ] حصنی از ناحیه ٔوادی الحجارة به اندلس. (معجم البلدان ).
اسطبة.
اسفه. رجوع به بیطرة شلج شود.
اسکوریال. در 50 هزارگزی مادرید.
اسیجة.
اش. [ اَ ] رجوع به وادی آش شود و یاقوت گوید من نمیدانم قصر اش همان وادی اش است یا جز آن. (معجم البلدان ).
اشات. (وادی الَ... یا مدینةالَ...) از کوره ٔ البیرة معروف به وادی اش. (معجم البلدان ).
اشانه. (الَ...) .
اشبورة.[ اُ رَ ] ناحیه ای از اعمال طلیطلة و بقولی از اعمال اِستجة. (معجم البلدان ).
اشبونة. [ اُ ن َ ] شهری به اندلس متصل به شنترین نزدیک به بحر محیط و بقولی در مصب شنترین بدریاو آنرا لشبونة نیز گویند. (معجم البلدان ).
اشبیلیه. [ اِ لی َ ] شهری بزرگ در غربی قرطبه نزدیک دریا. و آنرا حِمص نیز گویند و آن پایتخت پادشاه اندلس بود. (معجم البلدان ).
اشتشان.
اشتوریاس.
اشتون. [ اُ ] حصنی به اندلس از اعمال خره ٔ جیان. (معجم البلدان ).
اشر. (حصن...).
اشطبونه. [ اِ طِ ن َ ] .
اشفونیه. [ اُ ی َ ] .
اشقالیه. [ اَ ی َ ] اقلیمی از نواحی بطلیوس از اندلس. (معجم البلدان ).
اشقه. [ اُ ش ِ ق َ ] شهری مشهور به اندلس متصل به اعمال بربطانیه در شرقی سرقسطه و قرطبه. (معجم البلدان ).
اشکابس. [ اَ ب ُ ] حصنی به اندلس از اعمال شنتمریه. (معجم البلدان ).
اشکابة. (قنطرة...).
اشکرب. [ اِ ک َ ] شهری به شرقی اندلس. (معجم البلدان ).
اشکوبر. حصنی به بسطه.
اشکونه. رجوع به اکشونیه شود.
اشوقه. [ اُق َ ] شهریست به اندلس. (معجم البلدان ).
اشونه. [ اُ ن َ ] حصنی به اندلس از نواحی استجه. (معجم البلدان ).
اصنام. [ اَ ] یا اقلیم الاصنام. از اعمال شذونة به اندلس. (معجم البلدان ).
اصیل. [ اِ ] شهری به اندلس و گاه از اعمال طلیطله محسوب شده. (معجم البلدان ).
اغیلار.
افراغه. [ اِ غ َ ] شهری به اندلس از اعمال ماردة.(معجم البلدان ).
افرافیده.
افرد. (حصن...).
اقلوش. از اعمال غرناطه.
اقلیش. [ اُ] شهری از اعمال شنتبریه و بعضی گفته اند از اعمال طلیطلة. (معجم البلدان ).
اقلیم البحیرة.
اقلیم البصل. [ اِ مُل ْ ب َ ص َ ] در اشبیلیه است.
اقلیم القصب.
اکشونیه. [ اُ ی َ ] شهری به اندلس متصل به عمل اشبونة، در غربی قرطبه.(معجم البلدان ). و صحیح اکشونبه است.
الأرک.
الاشانه. از شهرهای اسپانیا.
الب.
البلاط.
البة. [ اَ ل َ ب َ ].
البیرة. [ اِ رَ ] کوره ای بزرگ از اندلس و شهری متصل به اراضی کوره ٔ قبره ، بین قبله و مشرق قرطبه. (معجم البلدان ).
التایه. [ اَ ی َ ] قریه ای از نظر دانیة از اقلیم جبل به اندلس. (معجم البلدان ).
التامیدله. ناحیتی به اسپانیا.
الجرف. (حصن...).
الحامة.
الحمة. (حصن...).
الحنش.
الخضراء. (قصر...) نام قصور مغاربه در تطیله که بسال 1936 م. ویران گردید. و نیز در قرطبة و اشبیلیه و جز آن.
الدانة. (شارع...).
الرابطة.
الرتبة.
الزرادة. [ اَزْ زَ دَ ].
الش. [ اِ ] .
العلیا. (جبل...).
الفشاط.
الفنت.
القدور.
القصر.
القصیر.
القلیعة.(حصن...).
القنت. شهری به اسپانیا، کرسی ایالت و بندری در ساحل بحرالروم.
المدور. (حصن...) .
المریة. [ اَ م ِ ی َ ] شهری بساحل جنوب شرقی اندلس. رجوع به کلمه ٔ دلایه در معجم البلدان و رجوع به لمایه شود.
المساجد.
المعدن.
المنصا یا المصنع.
المنکب.
الوکرو یا آقله. (حصن...).
الیسانة.
الیه.[ اُ ی َ ] اقلیمی از نواحی اشبیلیه و اقلیمی از نواحی استجه ، هر دو به اندلس. (معجم البلدان ).
ام جعفر. [ اُم ْ م ُ ج َ ف َ ] حصنی به اندلس از اعمال مارده. (معجم البلدان ).
ام غزاله. [ اُم ْ م ُ غ َ ل َ ] حصنی از اعمال مارده به اندلس. (معجم البلدان ).
انبل. [ اَم ْ ب َ ] اقلیمی از نواحی بطلیوس به اندلس. (معجم البلدان ).
انتقیره. [ اَ ت َ رَ ] حصنی میان مالقه و غرناطه. (معجم البلدان ).
اندبوسه. شهری نزدیک قرطبه.
اندرش یا اندراش. [ اَ ] شهری به اندلس از کوره ٔ البیرة. (معجم البلدان ).
اندلس. [ اَ دُ ل ُ ] ناحیه ای در جنوب اسپانیا که وادی الکبیر آنرا مشروب کند و سیِرمُرِنا و سیِرانِوادا آنرا احاطه کرده است. رجوع به اندلس شود. و عرب اندلس را به تمام اسپانیا اطلاق کند. رجوع به معجم البلدان شود.
اندوجر. (حصن...) رجوع به اندوشر شود.
اندوشر. [ اُ ] حصنی به اندلس نزدیک قرطبه. (معجم البلدان ).
انده. [ اُ دَ ] شهری از اعمال بلنسیه به اندلس. (معجم البلدان ).
انش.
انه. [ اَ ن َ ] رجوع به آنه شود.
اوبیت. یا اوبیط.
اوربه. [ اَ رَ ب َ ] شهری به اندلس وآن قصبه ٔ کوره ٔ جیان است و بقولی از قراء دانیه است. (معجم البلدان ).
اورده.
اوریط. شهری به اندلس بین شرق و جوف. (معجم البلدان ).
اوریطه. [ اُ طَ ] شهری به اندلس.
اورولة. (نهر...).
اوریوله. [ ل َ ] شهری قدیم از اعمال اندلس از ناحیه ٔ تدمیر. (معجم البلدان ).
اودیه. رجوع به حاضره شود.
اولمیدو.
اولورون.
اوله. ناحیتی به اسپانیا.
اونبه. [ اَ ن َ ب َ ] قریه ای در غربی اندلس بر ساحل خلیج بحرالمحیط. (معجم البلدان ).
ایبانش.
باب الیهود. رجوع به حیر الزّجالی شود.
باجة. [ ج َ ] یا باجةالزیت. شهریست.
باجة. [ ج َ ]نهر تاج (شاید تحریف : تاجه ).
باروشه. [ ش َ ] شهری در غربی سرقسطة از نواحی اندلس شرقی قرطبه. (معجم البلدان ).
باره. [ بارْ رَ ] اقلیمی از اعمال جزیرةالخضراء به اندلس در جبال شامخه. (معجم البلدان ).
باسک. یا باسکس یا باشک یا باشَکونس. ناحیه ای از اعمال طلبیره. (معجم البلدان ذیل باشک ).
باغه. [ غ َ ] یا باغو یا بیغه یا بریغو. شهری به اندلس از خره ٔ بیره بین مغرب و قبلی قرطبه و نسبت بدان بیغی است. (معجم البلدان ).
باکه. [ باک ْ ک َ ] حصنی است به اندلس از نواحی بَرْبُشتر. (معجم البلدان ).
بالش.
بالنسیة. کرسی لِئون ، دارای کلیسائی زیبا.
بامندله. (الَ...) رجوع به التامیدله شود.
ببشتر. [ ب ُ ب َ ت َ ] ببشطر. حصنی رفیع از اعمال ریّة به اندلس ، بین آن و قرطبه 30 فرسنگ است. (معجم البلدان ).
بتر. یا بترا. موضعی به اسپانیا.
بته. [ ب َت ْت َ ] دهی است در بلنسیه.
بجانة. [ ب َج ْ جا ن َ ] شهری از اعمال خره ٔ البیره ، بین آن و المرته دو فرسنگ و بین آن و غرناطه قریب صدمیل یا 33 فرسنگ است. (معجم البلدان ).
بحرقادس. و بحراللبلابه. دریائی بشمال اسپانیا.
بحیرة. [ ب ُ ح َ رَ ] رجوع به اقلیم البحیرة شود.
برانس. [ ب ِ ن ِ ](جبال الَ...) یا جبال البرنات یا جبال البیرانة . الابواب.
برالمائدة. [ ب َرْ رُل ْ ءِ دَ ].
برباط. [ ب َ ] وادئی از اعمال شذونه به اندلس ، یا شهری هم بدانجا. (معجم البلدان ).
بربشتر. [ ب َب ُ ت َ ] شهری بزرگ در شرقی اندلس از اعمال بربطانیة. (معجم البلدان ).
بربطانیه. [ ب َب َ ی َ ] شهری بزرگ به اندلس متصل بعمل لاِردة. (معجم البلدان ).
برتات.
برتقال. [ ب ُ ت ُ ] وآن بر ساحل نهر دویره است.
برتلانو. برتمان الکبیر.
برجه. [ ب َ ج َ ] شهری به اندلس از اعمال البیره (بیره ). (معجم البلدان ).
بردی.
بردیل.
برذیش. [ ب َ ] از شهرهای قرمونه به اندلس. (معجم البلدان ).
برسانه. یا بَرشانَة. قریه ای به اشبیلیه.
برشلونة. [ ب َ ش َ ن َ ] کرسی کتلونیة.
برشلیانه. [ ب َ ش َ ن َ ] شهری به اندلس از اقالیم لبلة. (معجم البلدان ).
برغش. [ ب َ غ َ ].
برغش. [ ب ُ غ ُ ].
برقولش. [ ب ُ ل ِ ]حصنی از اعمال سرقسطة به اندلس. (معجم البلدان ).
برکاش.
برمارده. ناحیتی به اسپانیا.
برمنش. از اعمال بطلیوس از نواحی اندلس.
بریانه. [ ب ُ ری یا ن َ ] شهری به اندلس در شرقی قرطبه از اعمال بلنسیه. (معجم البلدان ).
بریغو.
بریل. شهری به اندلس. (معجم البلدان ).
بزلیانة. [ ب ِ زِ ن َ ] شهرکی نزدیک مالقه به اندلس. (معجم البلدان ).
بزنر. [ ب َ ن َ ] از ناحیه ٔ اقلیم از قرای غرناطه به اندلس. (معجم البلدان ).
بسطاسة. در ناحیه ٔ قرطبه.
بسطة. [ ب ِ طَ ] شهری به اندلس از اعمال جبان. (معجم البلدان ).
بسقایة.
بسله. ناحیتی به اسپانیا و در آنجا شهری است بنام جبل العیون.
بسیورقة.
بشارات.
بشبراط. [ ب ِ ب َ ] حصنی از اعمال شنتبریه در غرب اندلس. (معجم البلدان ).
بشتر. [ ب ُ ت ِ ] موضعی در بلاد جیان.
بشتن. [ ب َ ت َن ن ] از قراء قرطبه ٔ اندلس و از آن قریه است ابن البشتی هشام بن محمد. (معجم البلدان ).
بشر. حصنی بناحیت بسطه.
بشکلار. [ ب ُ ] از قراء جیان. (معجم البلدان ).
بشیر. [ ب َ ] اقلیمی به اندلس. (منتهی الارب ).
بطرنة.
بطروح. [ ب ُ ] حصنی از اعمال فحص البلوط از بلاد اندلس. (معجم البلدان ).
بطروش. [ ب ُ ] شهری از اعمال دانیة به اندلس. (معجم البلدان ).
بطریر. [ ب َ ] نزدیک مرسیه.
بطلیوس. [ ب َ طَ ] شهری بزرگ به اندلس از اعمال مارده بر ساحل نهر آنة غربی قرطبه. (معجم البلدان ).
بقیره. [ ب َ رَ ] شهری بشرقی اندلس از اعمال تطیله و بین آن دو، یازده فرسنگ است. و نیز شهری از اعمال ریّه. (معجم البلدان ).
بکارش. شهری از جیان.
بکه. (نهر...).
بکیران. (حصن...).
بلاط. (حصن الَ...)یا بِلاطُ عَوسَجَه. حصنی به اندلس از اعمال شنتبریه. (معجم البلدان ).
بلالطة. (اقلیم الَ...).
بلدالولید.
بلدمورو.
بلدنبیاش. شهریست.
بلده. [ ب َدَ ] شهری از اعمال رَیّه و بقولی از اعمال قَبْرة.(معجم البلدان ).
بلذوذ.
بلس یا بلش. [ ب َل ْ ل ِ ] شهری به اندلس. (معجم البلدان ).
بلش مالقه. [ ب ِل ْ ل ق َ ] .
بلشانه.
بلشند. [ب َ ش َ ] از نواحی سرقسطه به اندلس و بدانجا حصنی است موسوم به بنی خطّاب. (معجم البلدان ).
بلشیج. [ ب َ ] از حصون لارده به اندلس. (معجم البلدان ).
بلطش. [ ب َ طَ ] شهری به اندلس ، از نواحی سرقسطه و آنرا نهریست که بیست میل مسافت را آب دهد. (معجم البلدان ).
بلغی. [ ب َ ل َ غی ی ] شهری به اندلس ، از اعمال لاردة صاحب حصون عدیده. (معجم البلدان ).
بلکرمانیه. اقلیمی از کوره ٔ قَبرَه به اندلس. (معجم البلدان ).
بلنسیه. [ ب َ ل َ ی َ ] کوره و شهری مشهور به اسپانیا متصل به حوزه ٔ کوره ٔ تدمیر و آن بشرقی تدمیر و شرقی قرطبه است. بلنسیه بری و بحری و دارای درختان و انهار بسیار و معروف به مدینةالتراب است. (معجم البلدان ).
بلوط. [ ب َل ْ لو ] (فحص الَ...) ناحیه ای به اندلس متصل بحوز اوریطبین مغرب و قبله ٔ اوریط و جرف ، از قرطبه. (معجم البلدان ).
بلون. (نهر...).
بلی. [ ب َ لی ی ] ناحیه ای به اندلس از فحص البلوط. (معجم البلدان ).
بلیره. [ ب َ رَ ] حصنی به اندلس از اعمال شنتبریه. (معجم البلدان ).
بلیسانه.
بلیش. رجوع به بلش شود.
بلیش مالقه. رجوع به بلش مالقه شود.
بمارش. [ ب ُ رِ ]حصنی منیع از اعمال ریه به اندلس در هیجده میلی مالقه. (معجم البلدان ).
بنبلونة. شهری کرسی ایالت ناوار قدیم.
بنت. [ ب ُ ] شهری به اندلس از ناحیه ٔ بلنسیة. (معجم البلدان ).
بنتو.
بنذر. (نهر...).
بنشکلة. (حصن...).
بنه. [ ب ِن ْ ن َ ] حصنی است از اعمال فَرَج به اندلس. (معجم البلدان ).
بنیادش. شهریست.
بنی عبدوس.
بوریانة.
بوزوز. [ زَ ] شهری در شرقی اسپانیا.
بونت. حصنی است.
بیاسة. [ ب َی ْ یا س َ ] شهری بزرگ از کوره ٔ جَیّان ، مابین آن و اُبَّدة دو فرسنگ است. (معجم البلدان ).
بیان. [ ب َی ْ یا ] (اقلیم...) اقلیمی از اعمال بطلیوس به اندلس و آنرا منت بیان گویند. (معجم البلدان ).
بیانه. [ ب َی ْ یا ن َ ] قصبه ٔ کوره ٔ قبرة و آن بزرگ و استوار است و میان آن و قرطبه سی میل فاصله است. (معجم البلدان ).
بیرانة. (جبال الَ...) یا جبال البرنات یا جبال البرانس . الابواب.
بیرنه. رجوع به برانس شود.
بیره. (الَ...) خره ای بزرگ که قسطیله و غرناطه و غیره از آن خره است.
بیره. [ ب َ رَ ] شهری نزدیک دریا به اندلس. (معجم البلدان ). رجوع به برجه و البیره شود.
بیس. [ ب َ ] ناحیه ای بسرقسطه از نواحی اندلس. (معجم البلدان ).
بیش. رجوع به بیس شود.
بیضاء. (الَ...) رجوع به سرقسطه شود.
بیطره. [ ب َ طَ رَ ] شهر و حصنی از اعمال سرقسطه. (معجم البلدان ).
بیطرة شلج. [ ب َ طَ رَ ] حصنی از اعمال اَشِقَه. (معجم البلدان ).
بیطرة لش. [ ب َ طَ رَ ل ُش ش ] حصنی از اعمال مارده.(معجم البلدان ).
بیغه. از عمل جیان.
بیفار.
تابة. (الَ...) قریه ای از بطن دانیة از اقلیم جبل.
تاجه. [ ج َ ] (نهر...) .
تاکر. [ کَُرر ].
تاکرنی. [ ک َ نا / ک ُ رُن ْ نا ] خره ای بزرگ به اندلس صاحب کوههای حصینه. (معجم البلدان ).
تاکرونه. [ ک َ ن َ ] ناحیه ای از اعمال شذونة به اندلس. (معجم البلدان ).
تاکونا.
تباته. شهری به جیان.
تبریر. حصنی از اعمال مرسیه.
تتمیر. [ ت ُ ] خره ای به اندلس شرقی غرطبه.
تجنیه. [ ت ُ ج ُ ی َ ] شهریست به اندلس. (معجم البلدان ).
تدمیر. [ ت ُ ] کوره ای به اندلس متصل به حوزه های کوره ٔ جیان ، در شرقی قرطبه. (معجم البلدان ).
ترجاله.
ترجیلة. [ ت ُ ل َ ] شهری به اندلس از اعمال مارده ، بین آن و قرطبه شش روز راه است ، و بین آن و سمّورة نیز از بلاد فرنگ شش روز است.(معجم البلدان ).
ترسه. [ ت َرْ رَ س َ ] از قراء آلش از اعمال طلیطلة به اندلس. (معجم البلدان ).
ترک. [ ت ِ ].
ترکونه. [ ت َرْ رَ ن َ ] رجوع به طرکونه شود.
تشکر. (حصن...).
تطیله. [ ت ُ ل َ ] شهری به اندلس در شرقی قرطبه متصل به اعمال اشقه. (معجم البلدان ). طوطله.
تمریط.
تومین. از اقلیم طشانه (ن ل : طسانیه ) .
تیران. ناحیتی به اسپانیا.
تیش. کوهی به اندلس از خره ٔ جیان. در نزدیکی آن شهری خراب و قدیمی است. (معجم البلدان ).
ثغراعلی.
ثغراندلس. [ ث َ اَ دَل ُ ] بدان منسوب است ابومحمد عبداﷲبن محمدبن القاسم بن حزم بن خلف الثغری. (معجم البلدان ).
جاقه.
جالطه. از قراء کنبانیه قرطبه.
جالیة. قریه ای از قراء اندلس. (معجم البلدان ).
جبال البرانس. [ ج ِ لُل ْ ب ِ ن ِ ] یا جبال البرنات. جبال البیرانة. الابواب.
جبرة. [ ج ِ رَ ] (حصن...).
جبل ابله.کوهی است به اسپانیا.
جبل البشارة و الفتح. کوهی است.
جبل الطارق. تنگه ای بین اسپانیا و مراکش و بندر آن الزقاق است. (دمشقی ).
جبل العلیا.
جبل العیون. [ ج َ ب َ لُل ْ ع ُ ] کوهی به اسپانیا.
جبل الفاره. رجوع به فاره شود.
جبل موسی. نزدیک سیتة.
جرامه. (بقعه ٔ...).
جراوة. [ ج ُ وَ ] ناحیه ای به اندلس از اعمال فحص البلوط. (معجم البلدان ).
جزایرالسعادات. نام قدیم جزایر خالدات. رجوع به نخبةالدهر ص 19 شود.
جزیرة. (الَ...) یا جزیرة الخضراء. شهری مشهور به اندلس متصل به اعمال شذونة در شرقی شذونة وقبلی قرطبه. (معجم البلدان ). چون اسپانیائیها جزیره ٔ مطلق گویند جزیره ٔ منورقه اراده کنند.
جزیرة شکر. [ ش ُ ک َ ] درشرقی اندلس است. (معجم البلدان ).
جلالقه. ناحیتی کوهستانی و حاصلخیز و کرسی آن سانیاگودُ کُم پُسْتِل ّ است.
جلبانه. شهری در جیان.
جلق. [ ج ِل ْ ل ِ ] نهری به اندلس. || ناحیه ای به اندلس به سرقسطة. (معجم البلدان ).
جلیانه. [ ج ِ ن َ ] حصنی به اندلس از اعمال وادی آش. (معجم البلدان ).
جلیقیه. [ ج ِل ْ لی قی ی َ ] ناحیه ای قرب ساحل بحرالمحیط از ناحیه ٔ شمال اندلس از جهت غرب. (معجم البلدان ).
جناح. [ ج َ ] حصنی از اعمال مارده به اندلس. (معجم البلدان ).
جنان الورد. [ ج ِ نُل ْ وَ ] به اندلس از اعمال طلیطله ، گویند که کهف و رقیم مذکوردر قرآن بدانجاست. (معجم البلدان ).
جنجالة.
جنجیال. [ ج ِ ] شهریست به اندلس. (معجم البلدان ).
جنجیله. [ ج ِ ل َ ] شهری به اندلس بین شاطبة و بنشة. (معجم البلدان ).
جنوة. [ ج َ ن َ وَ ] شهریست به اندلس. (تاج العروس ).
جوبله. حصنی در بلنسیه.
جوف. [ ج َ ] ارض مطمئنه یا خارج در بحر در غرب اندلس مشرف به بحر محیط. از اقلیم اکشونیة اندلس. (معجم البلدان ).
جیان. [ ج َی ْ یا ] شهری فراخ متصل به خره ٔ البیره ، در شرقی قرطبه ، میان آن و قرطبه 17 فرسنگ است. (معجم البلدان ).
جیانه.
حاضرة. [ ض ِ رَ ] اسم قاعده و قصبه ٔ خره ٔ جیان از اعمال اندلس و آنرا اوربه نیز نامند و نیز یکی از اعمال جزیرةالخضراء اندلس. (معجم البلدان ).
حجاره. [ ح ِ رَ ] کوره ای به اندلس. رجوع به وادی الحجارة و معجم البلدان شود.
حداره. [ ح َ دارْ رَ ] نهر غرناطه به اندلس. (معجم البلدان ). رجوع به هَدَرّه شود.
حدرو. [ ح َ دَرْ رو ].
حدره. [ ح َ دَرْ رَ ].
حسن. [ ح َ س َ ] حصنی است به اندلس مشرف بر دریا از اعمال ریة و آن قلعه ای سخت استواراست. (معجم البلدان ).
حصنان. [ ح َ ] قلعه ای بر کنار وادی الابیض.
حصن البلاط. رجوع به بلاط شود.
حصن البلوط.
حصن الحرب. در قرطبه.
حصن الفرج.
حصن القصر. حصن القصیر.
حصن القطف. در جیان.
حصن المدور. [ ح ِ نُل ْ م ُ دَوْ وَ ].
حصن بندر.
حصن سهیل. در اشبیلیه.
حصن قافق.
حصن لک.
حصن محسن. [ ح ِ ن ِ م ُ ح َس ْ س َ ] از اعمال جزیرةالخضراء اندلس است.
حصن مراد.
حمراء. (الَ...) نام شهر لبله ٔ اندلس است و آن شهری کهن است ، در آن آثاری عجیب بر ساحل طنس باشد و عین الشب و عین الزاج بدانجاست. (معجم البلدان ).
حمص اندلس. [ ح ِ اَ دَ ل ُ ] اشبیلیه. (معجم البلدان ).
حمة غشر. [ ح َم ْ م َ غ َش ْ ش َ ].
حنصل.
حیرالزجالی. [ ح َ رُزْ زَج ْ جا ] موضعی است به باب الیهود در قرطبة از جزیره ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
خالدات. (جزایر...) جزائر سعادات. (جزایر سعادات ).
خضراء. (جزیرةالَ...) به اندلس. رجوع به جزیرةالخضراء و معجم البلدان شود.
دارالبقر.
دانیة. [ ی َ ] شهری به اندلس از اعمال بلنسیه بر ساحل شرقی بحر. (معجم البلدان ).
دجمة. (جبال...).
دروقة. [ دَ ق َ ] (قلعه ٔ...) شهری یا قریه ای به اندلس. (معجم البلدان ).
دشمة.
دشنتة. [ دِ ش ِ ت َ ] حصنی است به اندلس از اعمال شنتمریة. (معجم البلدان ).
دلایة. [ دَ ی َ ] شهری نزدیک المریة از سواحل بحر اندلس. (معجم البلدان ).
دلر. (حصن...).
دمیانة. [ دِ ن َ ] ازاقلیم اکشونیه به اندلس. (معجم البلدان ).
دوامیس.
دورقة. شهری به بطن سرقسطه ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
دویره. [ دُ وَ رَ ] نهری است که از پرتقال گذرد.
رافق. [ ف ِ ] موضعی بشمال قرطبه.
رباح. [ رَ ] (قلعةالَ...) از اعمال طلیطله. رجوع به قلعة... شود. || شهری به اندلس از اعمال طلیطله. (معجم البلدان ).
رباح. (نهر...) رجوع به نهر... شود.
ربض قرطبة. محله ای است به قرطبه. (معجم البلدان ).
رجینة. [ رُ ن َ ] اقلیمی از اقالیم باجة به اندلس. (معجم البلدان ).
رصافة.
رصافة قرطبة. [ رُ ف َ ت ُق ُ طُ ب َ ] شهری که عبدالرحمن بن معاویةبن هشام به قرطبه کرد. (معجم البلدان ).
رقوبل. [ رَ ق َ ب ِ ] شهری بین شنت بریه و سرتة اندلس. (معجم البلدان ).
رکانه. [ رُ ن َ ] شهری از عمل بلنسیه ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
رکش.
رکله. از عمل سرقسطه ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
رنده. [ رُ دَ ] معقلی حصین به اندلس از اعمال تاکُرُنّا و آن شهریست قدیم بر ساحل نهر، دارای زراعت فراوان. (معجم البلدان ).
رنه. [ رَن ْ ن َ ] بزرگترین شهر اسپانیا و یاقوت گوید گمان میکنم غلط است و صحیح آن ریة است.
روضة. (الَ...).
روطه. [ رَ طَ ] حصنی از اعمال سرقسطه ، سخت حصین. (معجم البلدان ).
رومیة یولیس.
رؤیه. [ رُءْ ی َ ] اقلیمی است از اعمال بطلیوس. (معجم البلدان ).
ریال. (بلدة...).
ریو.
ریة. [ رَی ْ ی َ ] کوره ای وسیع به اندلس در قبلی قرطبه متصل به جزیرةالخضراء. (دمشقی ) (معجم البلدان ).
زاب. شهریست به اندلس یا روستائی است از آن. (منتهی الارب ).
زاویة. [ ی َ ] اقلیمی از اقالیم اشکونیه به اندلس. (معجم البلدان ).
زجاجله. محله ای و مقبره ای به قرطبه. (معجم البلدان ).
زقاق. مجاز بحر (تنگه )میان طنجه و جزیرةالخضراء. مقصود تنگه ٔ جبل الطارق است. (معجم البلدان ).
زلاقه. [ زَل ْ لا ق َ ] زمینی به اندلس نزدیک قرطبه. (معجم البلدان ).
زمورة.
زناطه. [ زَ طَ ] یا زناته. ناحیتی به سرقسطة از جزیره ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
زنق. [ زَ ] شهری است به اندلس. (معجم البلدان ).
زومراقة. شهری بر ساحل رود اروله.
زومیا. شهری بر مصب ّ رود اروله.
زهراء. (الَ...) شهرکی نزدیک قرطبه به اندلس. (معجم البلدان ).
زهری. منسوب به زهراء مدینةالسلطان به قرطبه از بلاد مغرب. (معجم البلدان ).
ساطبة. (بلدة...).
سالم. [ ل ِ ] (مدینة...) شهری به اندلس متصل به اعمال باروشة. (معجم البلدان ).
سانتابرباره.
سبته. [ س َ ت َ ] شهری مشهور از قواعد بلادمغرب مقابل جزیره ٔ اندلس. (معجم البلدان ). مقابل تنگه ٔ جبل الطارق.
سبتیمانا.
سبریروس.
سرته. [ س ُ رِت ْ ت َ ] شهری به اندلس متصل به اعمال شنت بریه در شرقی قرطبه. (معجم البلدان ).
سردانیة. [ س َ ی َ] جزیره ای بزرگ در بحر مغرب ، آنجا پس از اندلس و صقلیه و اقریطش بزرگتر از آن نیست. (معجم البلدان ).
سرقسطه. [ س َ رَ ق ُ طَ ] شهری است مشهور به اندلس متصل به اعمال تطیله. (معجم البلدان ). و آنرا البیضاء نیز گویند.
سرنه. [س ُ ن َ ] موضعی است به اندلس. (معجم البلدان ).
سریش. [ س َ ] شاید شیریش.
سقر. [ س ِ ] (نهر...) رجوع به لارن شود.
سقوبیة.
سلبانیه. [ س ُ ل َ ] .
سلدوبة. یا سیدلابة.
سمورة. [ س َم ْ مو رَ ].
سنتبیسه. از اعمال جیان.
سنترین. رجوع به شنترین شود.
سنجل. [ س َ ج َ ] (نهر...) به غرناطه. (معجم البلدان ).
سنجیلی. [ س َ لی ی ] .
سند. [ س َ ] شهری در اقلیم باجه. (معجم البلدان ).
سند. [ س ِ ] ناحیه ای از اعمال طلبیره ٔ اندلس. || شهری در اقلیم فریش به اندلس. (معجم البلدان ).
سوانی.
سوق الاندلس. رجوع به منستیر شود.
سهل. [ س َ ] اقلیمی از اعمال باجه و به اقلیم اشبیلیه. (معجم البلدان ).
سهلة.
سهیل. [ س ُ هََ ] نام قلعه ای و هم نام وادئی به اندلس از کوره ٔ مالقه. || کوهی از اعمال ریه. (معجم البلدان ).
سیداکوس. (نهر...).
سیدلابة یا سلدوبة.
سیستونة.
سیغة.
سیودادریال.
شارات.
شارقة. [ رِ ق َ ] حصنی از اعمال بلنسیه در شرقی اندلس. (معجم البلدان ).
شارماریتن.
شاط. حصنی از خره ٔ البیره با درخت و میوه ٔ فراوان و پرخیر. (معجم البلدان ).
شاطبة. شهری بزرگ و صاحب قلعه ای حصین بشرقی اندلس. (ابن خلکان ) (معجم البلدان ).
شاقره. [ ق ِ رَ ] ناحیه ای به اندلس از اعمال شرقی طلیطلة. (معجم البلدان ).
شالون.
شبرانه. [ ش ُ ن َ ] از ثغورشرقی اندلس نزدیک طرطوشة. (معجم البلدان ).
شبرب. [ ش ُ رُ ] شهری به اندلس از اعمال بلنسیه. (معجم البلدان ).
شبرت. [ ش ُ رُ ] قلعه ای حصینه بر ساحل بحر و میان آن و طرطوشه دوروزه راه است. (معجم البلدان ).
شبطران. [ ش َ ب َ ] حصنی از اعمال طلیطله به اندلس.(معجم البلدان ).
شبلاد. قریه ای به اندلس. (معجم البلدان ).
شبیلش. [ ش ُ ل ِ ] حصنی حصین به اندلس از اعمال البیره قریب برجة. (معجم البلدان ).
شبیوط. [ ش ِ ب َ ] حصنی از اعمال ابدّه. (معجم البلدان ).
شجانة.
شدونة. رجوع به شذونه شود.
شذونة. [ ش َ ن َ ] شهری است و نواحی آن متصل به نواحی موزور است و آن منحرف از موزور باشد به غرب ، مائل به قبله. (معجم البلدان ).
شرف. [ ش َ رَ ]یا الشرف . شهری برابر اشبیلیه دارای قرای بسیار. (معجم البلدان ).
شرق. [ ش َ ] اقلیمی به اشبیلیه. || اقلیمی به باجه. (معجم البلدان ).
شرونه. [ ش َ ن َ ] شهریست به اندلس. (معجم البلدان ).
شریش. [ ش َ ] شهری بزرگ از خره ٔ شذونه و آن قاعده ٔ این خره باشد. (معجم البلدان ).
شریشةالوارد.
شریط. [ ش َ ] از اعمال جزیرةالخضراء.
شریقه. [ ش ِ ق َ ] از اعمال بلنسیه.
شریون. حصنی از بلنسیه.
ششانه. اقلیمی ازاعمال بطلیوس.
ششله. [ ش ِ ل َ ] ناحیه ای از اعمال طلیطله از جهت قبله و در آن حصون و مدن و قلعه هاست.
شطوبر. (نهر...).
شقر. (عقبه ٔ...).
شقر. [ ش َ ] جزیره ای در شرقی اندلس و آن از انزه شهرهاست. (معجم البلدان ).
شقر. (وادی...).
شقرس.
شقر و صیره.
شقوبیة.
شقوره. [ ش َ رَ ] شهری به اندلس در شمال مرسیة.(معجم البلدان ).
شقیان. از قراء شرقی اشبونة.
شکر. [ش َ ] (جزیره ٔ...) در شرقی اندلس. (معجم البلدان ).
شلب.[ ش َ / ش ِ ] شهری به غرب اندلس ، بین آن و باجه سه روز راه است ، در غربی قرطبه. (معجم البلدان ).
شلر. [ ش ُ ل َ ] شهریست به اندلس. (منتهی الارب ).
شلرقه. حصنی نزدیک سرقسطه.
شلطیش. [ ش َ ] شهری کوچک در غرب اشبیلیه بر ساحل دریا. (معجم البلدان ). شلیطش.
شلوبانیة یا شلوبینیه یا شلوبینه. شهریست. و رجوع به شلوبینیه شود.
شلوبینیة. [ ش َ ی َ ] حصنی به اندلس از اعمال البیره بر ساحل دریا. (معجم البلدان ).
شلوتینه. شلوثینه. رجوع به شلوبینیه شود.
شلوذ. [ ش َ ] شهری است و سرمه ٔ شلوذی منسوب بدانجاست.
شلون. [ ش َ ] ناحیه ای به اندلس از نواحی سرقسطه و طول نهر آن چهل میل است. (معجم البلدان ).
شلیب.
شلیر. [ ش ُ ل َ ] کوهی به اندلس از اعمال البیره و بر آن زمستان و تابستان برف باشد. (معجم البلدان ).
شمجله. [ ش َ ج َ ل َ ] شهری نزدیک دریا از اعمال ریة و آنرا شمجیله نیز گویند. (معجم البلدان ).
شمنتان. [ ش ُ م َ ] شهری به اندلس از ناحیه ٔ جیان. (معجم البلدان ).
شمونة. [ ش َم ْ مو ن َ ] شهریست. (منتهی الارب ). قریه ای از اعمال مدینه ٔ سالم به اندلس. (معجم البلدان ).
شمیران. [ ش َ ].
شمیط. [ ش ُ ] حصنی از اعمال سرقسطه به اندلس. (معجم البلدان ).
شنت. [ ش َ ] شهری به جیان.
شنتالیه. رجوع به شنت اولالیه شود.
شنت ابن رزین. [ ش َ ت َ اِ ن ِ رَ ] .
شنت استابین. [ ش َ ت َ ؟ ].
شنت اشتانی. [ ش َ ت َ ؟ ] از کوره ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
شنت افرج. [ ش َ ت َ ؟ ].
شنت اندر. [ ش َ ت َ ؟ ].
شنت اولالیه. [ ش َ ت َ ی َ ] شهری از اعمال طلیطله ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
شنت بریه. [ ش َ ت َ ب َ ری ی َ ] شهری متصل به حوز مدینه ٔ سالم در اندلس ، شرقی قرطبه. (معجم البلدان ).
شنتبوس.
شنت بیطرة. [ ش َ ت َ ب َ طَ رَ ] حصنی منیع از اعمال ریة به اندلس. (معجم البلدان ).
شنتجاله. [ش َ ت َ ل َ ] در اندلس و شنتجیل با یاء هم آمده. (معجم البلدان ).
شنتره. [ ش َ ت َ رَ ] شهری از اعمال لشبونة به اندلس. (معجم البلدان ).
شنترین. [ ش َ ت َ ] شهری از اعمال باجه در غربی اندلس و غربی قرطبه ،بر ساحل نهر تاجه نزدیک مصب. (معجم البلدان ).
شنت ریة. [ ش َت َ ؟ ].
شنت طانکش. [ ش َ ت َ ؟ ].
شنت طوله. [ ش َ ت َ ل َ ] مدینه ای به اندلس. (معجم البلدان ).
شنتغنش. [ ش َ ت َ ن َ ] قریه ای به قرمونه. (معجم البلدان ).
شنت فیله. [ ش َ ت َ ف َ ل َ ] قرب قرطبه از اندلس. (معجم البلدان ).
شنت قروش. [ ش َ ت َ ق ُ ] حصنی از اعمال مارده به اندلس. (معجم البلدان ).
شنت ماریه. [ ش َ ت َ ] رجوع به شنت مریه شود.
شنت مریه. [ ش َ ت َ م َ ری ی َ ] حصنی از اعمال شنتریه. (معجم البلدان ).
شنت یاقب. [ ش َ ت َ ق ُ ] یا شنت یاقوب. قلعه ای حصینه به اندلس. (معجم البلدان ).
شنت یاقوه.
شنت یاله.
شنشین. (اقلیم الَ...).
شنقنیره. [ ش َ ق ُ رَ ] حصنی از اعمال تدمیر. (معجم البلدان ).
شنیل. (نهرالثلج ).
شوذر. [ ش َ ذَ ] شهری بین غرناطة و جیان به اندلس. (معجم البلدان ).
شوریة.
شوشر. رجوع به شوذر شود.
شیبه. [ ب َ ] کوهی به اندلس در کوره ٔ قبرة و اسم اعجمی است. (معجم البلدان ).
شیرس. یا شیرَش. حصنی حصین به اندلس از اعمال تاکرنا. (معجم البلدان ).
شیرکه. [ رَ ک َ ] حصنی به اندلس از اعمال بلنسیه.
شیروش. از اقالیم شنترین به اندلس. (معجم البلدان ).
شیلیون.
صالحة. (حصن...).
صخرة. [ ص َ رَ ] از اقالیم اکشونیة اندلس. (معجم البلدان ).
صخرة حیوة. [ ص َ رَ ت ُ ح َی ْ وَ ] شهری بغربی اندلس. (معجم البلدان ).
صخیره. [ ص ُ خ َ رَ ] حصنی به اندلس از اعمال ماردة. (معجم البلدان ).
صدفورة. [ ص َ رَ ] موضعی به اندلس از اعمال فصح البلوط. (معجم البلدان ).
صفح بنی الهزهاز. [ ص َ ] ناحیه ای از جزیرةالخضراء اندلس. (معجم البلدان ).
صقلب. [ ص َ ل َ ] در اندلس از اعمال شنترین. (معجم البلدان ).
صمادحیة. شهریست.
صیرة. رجوع به شقر شود.
طاعله. [ ع ِ ل َ ] در اندلس است. (معجم البلدان ).
طالقه. [ ل ِ ق َ ] ناحیه ای از اعمال اشبیلیه به اندلس. (معجم البلدان ).
طبرشانة.
طبرنش.
طبیره. [ طَ رَ ]شهریست به اندلس. (معجم البلدان ).
طبیل. [ طُ ب َ ] حصنی به اصنام.
طرجالة. طَرْجَلَة. شهرکی است به اندلس از نواحی ریة. (معجم البلدان ).
طرسونة. [ طَ رَ ن َ ] شهری به اندلس بین آن و بین تطیله چهار فرسنگ است. و از اعمال تطیله است. (معجم البلدان ).
طرش. [ طُرْ رُ ] ناحیه ای به اندلس مشتمل بر ولایت و قری. (معجم البلدان ).
طرطانش. ناحیه ای به اندلس از اقالیم اکشونیة. (معجم البلدان ).
طرطوانش. [ طَ طَ ] از اقالیم باجه به اندلس. (معجم البلدان ).
طرطوشة. [ طُ ش َ ] شهری به اندلس متصل به کوره ٔ بلنسیة در شرقی بلنسیه و قرطبه نزدیک دریا. (معجم البلدان ).
طرغله. [ طَ غ َل ْ ل َ ] شهری به اندلس از اقالیم اکشونیة. (معجم البلدان ).
طرف الاغر. [ طَ فُل ْ اَ غ َرر ].
طرف الناظور.
طرفه. [ طَ رَ ف َ ] (مسجد...) در قرطبه از بلاد اندلس. (معجم البلدان ).
طرکونه. [ طَرْ رَ ن َ ] شهری به اندلس متصل به اعمال طرطوشه و آن شهری است قدیم بر ساحل دریا. || موضعی از اقالیم لبلة. (معجم البلدان ). رجوع به لارده شود.
طرنیانه. [ طِن َ ] شهری به اندلس از کوره ٔ قبرة. (معجم البلدان ).
طریانه. [ طَ ن َ ] از حواضر اشبیلیه. (معجم البلدان ).
طریف. [ طَ ] (جزیرة...) شهری استوار در اندلس در ساحل تنگه ٔ جبل الطارق.
طشانه. [ طَش ْ شا ن َ ] طیسانیة. (روضات الجنات ).
طشکر. [ طِ ک َ ] حصنی حصین در کوره ٔ حیان از اعمال اندلس که بنردبان بر آن شوند. (معجم البلدان ).
طلبیره. [ طَ ل َ رَ ] شهری است به اندلس از اعمال طلیطله ، بزرگ و قدیم البناء بر ساحل نهر تاجُه. (معجم البلدان ).
طلبیرةالبقعة.
طلمنکة. [ طَ ل َ م َ ک َ ] شهری است به اندلس. (معجم البلدان ).
طلیاطة. [ طَ طَ ] ناحیه ای به اندلس از اعمال استجة نزدیک قرطبه. (معجم البلدان ). و دمشقی گوید از اعمال جیان است.
طلیطلة. [ طُ ل َ طُ ل َ ] شهری بزرگ دارای خصائص نیک به اندلس متصل به عمل وادی الحجارة در غرب ثغر روم و بین جوف و شرق قرطبه بر ساحل نهر تاجه. (معجم البلدان ).
طمریس. شهریست.
طوردزلاس. [ زِل ْ لا ].
طوطالقة. [ ل ِ ق َ ] شهری از اقلیم باجة و بدانجا معدن نقره باشد. (معجم البلدان ).
طوطله. رجوع به تطلیه شود.
طویة. [ ی َ ] (حصن...).
طیسانیه. [ ی َ ] شهری است به اندلس از اعمال اشبیلیه.(معجم البلدان ).
عبله. [ ع َ ل َ ] حصنی است بین نظری غرناطة و المریه. (معجم البلدان ).
عبلةالبیره. [ ع َ ل َ تُل ْ رَ ] فحصی میان نظری غرناطه و المریه.
عذره.
عشرة. [ ع َ ش َ رَ ] حصنی منیع.
عین الدمع. [ ع َ نُدْ دَ ].
عیون. رجوع به جبل العیون شود.
غادره.
غاف. حصنی از اعمال حسن البلوط.
غافق. [ف ِ ] حصنی به اندلس از اعمال فحص البلوط. (معجم البلدان ).
غرناطه. [ غ َ طَ ] اقدم و بزرگترین و نیکوترین و استوارترین شهرهای کوره ٔ البیرة از اعمال اندلس. (معجم البلدان ).
غرناطه. [ غ َ طَ ] (نهر...) .
غشقونیة. [ غ َ ی َ ] (خلیج...) خلیج بین اسپانیا و فرانسه در اقیانوس اطلس.
غلسانة.
غوتاریة.
غور.
غیبوسکو.
غیتاف.
فاره. [ فارْ رَ ] شهری در شرقی اندلس از اعمال تطیله.
فارة. (جبل الَ...) کوهی به اسپانیا.
فبیر. (خندق...).
فته.
فج حیوة. [ ف َ ج ُ ح َ وَ ] موضعی به اندلس از اعمال طلیطلة.(معجم البلدان ).
فحص. [ ف َ ] ناحیتی بزرگ از اعمال طلیطله. || موضعی از اقالیم اکشونیة. || موضعی به اشبیلیه. (معجم البلدان ).
فحص البلوط. [ ف َ صُل ْ ب َل ْ لو ] رجوع به بلوط شود.
فحص الناحیة. [ ف َ صُن ْ نا ی َ ] فحصی به اندلس قرب تدمیر.
فرج. [ ف َ رَ ] شهری است به اندلس معروف به وادی الحجارة، میان جوف و مشرق قرطبه و آنرا شهرهاست. (معجم البلدان ). رجوع به بنّه شود.
فرغلیط. [ ف ُ غ ُ ] قریه ای از نواحی شقورة به اندلس. (معجم البلدان ).
فرقصة. [ ف ُ ق ُ ص َ ] حصنی ازاعمال دانیة به اندلس. (معجم البلدان ).
فرنجلوش.
فریرة. [ ف َرْ ری رَ ] حصنی به اندلس از اعمال کوره ٔ البیرة. (معجم البلدان ).
فریش. [ ف ِ ] شهری به اندلس ، غربی فحص البلوط بین جوف و غرب قرطبه. (معجم البلدان ).
فلیش. [ ف َ ] از قرای نُمرقة به شرقی اندلس. (معجم البلدان ).
فنتناله.
فنیانة.
فورت اقنطوره.
فونترابیة.
فونکه. [ ف َ ن َ ک َ ] شهری است به اندلس. (معجم البلدان ).
فهمیین. [ ف َ می یی ] به اندلس از اعمال طلیطله.(معجم البلدان ).
فیر. شهری به اندلس. (معجم البلدان ). یا فیره.
فیران. (جزیرةالَ...).
فیسانه.
فیلاریال.
فیلالبة.
قابطه.
قادس. [ دِ ] جزیره ای در غربی اندلس قرب اعمال شذونه ، طول آن دوازده میل ، نزدیک خشکی. (معجم البلدان ).
قاسم. [ س ِ ] حصنی به اندلس از اعمال طلیطله و نواحی غدة. (معجم البلدان ).
قاشرة. [ رَ ] از اقالیم لبلة، و یاقوت گوید در نسخه ٔ دیگر از کتاب خطط الاندلس «قاتیده » دیده ام. (معجم البلدان ).
قاصرس. (حصن...).
قاعون. (جبل...) کوهی به اندلس نزدیک دانیة بسیار بلند که از دو روزه راه دیده شود. (معجم البلدان ).
قانیش. [ ن َ ] حصنی به اندلس از اعمال سرقسطة. (معجم البلدان ).
قبتور.
قبذاق. (الَ...) شهری از نواحی قرطبه به اندلس. (معجم البلدان ).
قبرة.[ ق َ رَ ] خره ای از اعمال اندلس متصل به اعمال قرطبه از جهت قبلی. زمینی پاکیزه است مشتمل بر نواحی بسیار و روستاها و شهرها و به کثرت زیتون اختصاص دارد وقصبه ٔ آن بتانه است. (معجم البلدان ).
قبش. [ ق ُب ْ ب َ ] غربی قرطبه.
قبطال.
قبطور.
قتندة. [ ق ُ ت ُ دَ ] شهری به اندلس سرحد سرقسطه و بدانجا وقعه ای میان مسلمین و افرنج بوده است. (معجم البلدان ).
قرباقه. [ ق َ رَ ق َ ] حصن شمالی مُرسیة. (معجم البلدان ).
قربنیره.
قرتاکنا. [ ق َ ک ِ ] شهری از ایالت مرسیة.
قرطاجنه. [ ق َ ج َن ْ ن َ ] شهری به اندلس معروف به قرطاجنةالخلفاء نزدیک آلش از اعمال تدمیر. (معجم البلدان ).
قرطاجنةالخلفاء. رجوع به قرطاجنه شود.
قرطبة. [ ق َ طُ ب َ ] شهری بزرگ در وسط بلاد اندلس و پایتخت آنجا و مقر ملوک بنی امیه و مرکز فضلا. (معجم البلدان ).
قرطمة. [ ق َ طَم َ ] شهری به اندلس غیر قرطبه ٔ مذکور و آن از اعمال ریّة است. (معجم البلدان ).
قرقشونة. [ ق َ ق َ ن َ ] حصنی از اندلس. (معجم البلدان ).
قرقیة. [ ق ِ ی َ ] شهری به اندلس از نواحی لبلة. (معجم البلدان ).
قرمس. [ ق َ م َ ] شهری از اعمال مارده ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
قرمونة. [ ق َ ن َ ] .
قرمونیة. [ ق َ ی َ ] خره ای به اندلس ، عمل آن به اعمال اشبیلیه متصل است در غربی قرطبه و شرقی اشبیلیه. (معجم البلدان ).
قریش. شهری در کوه برانیس .
قسطانه. [ ق ُ ن َ ] قلعه ایست به اندلس. (منتهی الارب ).
قسطره. [ ق ُطُرْ رَ ] شهری از اعمال جیان بین اندلس و بیاسه. (معجم البلدان ).
قسطلون. شهری به اسپانیا از بالنسیه قرب بحرالروم. رجوع به قشتاله شود.
قسطلون البلانة.
قسطله. [ ق َ طَل ْ ل َ ] (حصن...) شهری به اندلس. (معجم البلدان ).
قسطه. [ ق َ ].
قسطیلیه. [ ق َ لی َ ] شهری است به اندلس. (معجم البلدان ).
قسنطانه. [ ق ُ س َ ن َ ] حصنی عجیب از عمل دانیه به اندلس. (معجم البلدان ).
قشب. [ ق َ ] حصنی از قطرِ سرقسطة. (معجم البلدان ).
قشبرة. [ ق ُ ش ُ رَ ] شهری از نواحی طلیطله از اقلیم شِشلة به اندلس. (معجم البلدان ).
استجة نزدیک قرطبه. (معجم البلدان ).
قشتالة. [ ق َ ل َ ] اقلیمی عظیم به اندلس و قصبه ٔ آن طلیطله است. (معجم البلدان ).
قشتالة الحدیثة. (یا) قشتالة الجدیدة.
قشتالة القدیمة.
قشتلیون. [ ق َ ت َ ] حصنی از اعمال شنتریه به اندلس. (معجم البلدان ).
قصارش.
قصر.
قصر. (اقلیم الَ...).
قصر باجة. [ ق َ رُ ج َ ] شهری به اندلس از نواحی باجه نزدیک دریا و گویند که در سواحل آن عنبر یافت شود.
قصر عبدالکریم. [ ق َ رُ ع َ دِل ْ ک َ ] شهری بر ساحل بحرالمغرب قرب سبتة مقابل جزیرةالخضراء به اندلس. (معجم البلدان ). و آن را قصر دنهاجه و قصرالجواز نیز گویند.
قصر کنامة. [ ق َ رُ ک ُ م َ ] شهری به جزیرةالخضراء از اندلس. (معجم البلدان ).
قطر سانیة. [ ق َ رَ ی َ ] شهری از اعمال اشبیلیه به اندلس. (معجم البلدان ).
قطنیانة.
قلب. [ ق َ ] .
قلزم. [ ق ُ زُ ] (یکی از دو) نهر غرناطه به اندلس. (معجم البلدان ).
قلسانة. [ ق َ ن َ ] ناحیه ای به اندلس از اعمال شذونة، و آن مجمع نهر بیطة و نهر لکه است و بین آن و شذونة 21 فرسنگ است. (معجم البلدان ).
قلصادة.
قلصة.
قلعة ایوب. [ ق َ ع َ ت ُ اَی ْ یو ] شهری بزرگ و جلیل القدر به اندلس ،در سرحد. (معجم البلدان ). از ایالت سرقسطة.
قلعة جابر. [ ق َ ع َ ت ُ ب ِ ] دراشبیلیه.
قلعة رباح. [ ق َ ع َ ت ُ رَ ] به اندلس.
قلعة یحصب. [ ق َ ع َ ت ُ ی َ ص ِ ] در اندلس. (معجم البلدان ).
قلمریة. [ ق ُ ل ُ ی َ ] شهری به اندلس. (معجم البلدان ).
قلنة. [ ق َ ل َن ْ ن َ ] شهری است به اندلس. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
قلوجة.
قلوریة.
قلهرة. [ ق َ هَُ رْ رَ ] شهری از اعمال تطیله در شرقی اندلس. (معجم البلدان ).
قلیرة.
قلیوش. [ ق َ ] در شش میلی اوریولة به اندلس. (معجم البلدان ).
قلیوشة. شهریست.
قلییریة.
قناطر. (الَ...) یا قناطرالاندلس.. شهری قرب روطة. (معجم البلدان ).
قنبان. [ قَم ْ ] قریه ای از قرای قرطبه ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
قنبانیة. موضعی به قرطبه.
قنبة. [ قَم ْ ب َ ] قریه ای به حمص اندلس و حمص الاندلس شهر اشبیلیه است. (معجم البلدان ).
قنتبریة. (جبال...).
قنتیش. [ ق ُ ] کوهی نزدیک وادی الحجارة از اعمال طلیطله. (معجم البلدان ).
قنطرةاشتشان.
قنطرة اشکایه.
قنطرةالزهراء. در قرطبه.
قنطرةالسیف. در اندلس. (معجم البلدان ).
قنیلش. [ ق َ ل َ ] حصنی به اندلس از اعمال قرمونة. (معجم البلدان ).
قوریة. [ ی َ ] شهری از نواحی مارده به اندلس. (معجم البلدان ).
قومس. [ م ِ ] (اقلیم...) به اندلس از نواحی کوره ٔ قبرَة. (معجم البلدان ).
قونجة. [ ج َ ] موضعی به اندلس ازاعمال کورة البیرة، و کتان آنجا نیک و گرانبهاست. (معجم البلدان ).
قونکة. [ ک َ ] شهری به اندلس از اعمال شنتریة. (معجم البلدان ).
قیجادة. یا قیشاطة. شهری به اندلس از اعمال جیان. (معجم البلدان ذیل قیشاطة).
قیطال.
کامبینا.
کباساس.
کتلونیه. و کرسی آن برشلونة است.
کتنده.
کرکوی. (حصن...).
کرکویه.
کرکی. [ ک َ رَ ک َ ] حصنی ازاعمال اوریط به اندلس دارای ولایت و قراء. (معجم البلدان ).
کرنه. [ ک َ ن َ ] شهری به اندلس. (معجم البلدان ).
کشتالی.
کشت الحبیب. [ ک َ تُل ْ ح َ ] از ثغور اندلس از اعمال بلنسیه و آن حصنی منیع است. (معجم البلدان ).
کشطالی.
کشکینان. [ ک َ ] قریه ای از قنبانیة قرطبة. (معجم البلدان ).
کلاع. [ ک َ] (اقلیم...) به اندلس از نواحی بطلیوس. (معجم البلدان ).
کنبانیة. [ کَم ْ ی َ ] ناحیه ای به اندلس قرب قرطبه. (معجم البلدان ).
کنتدة. [ ک ُ ت َ دَ ] شهری به اندلس وبدانجا جنگی بسال 514 هَ. ق. میان مسلمین و فرنج روی داد. (معجم البلدان ).
کنکة.
کور. (جبل...).
کوکو.
کولیرة.
کونکة.
لاردة. [ رِ دَ ] شهری مشهور به اندلس بشرقی قرطبه و اعمال آن به اعمال طرّکونة متصل و از قرطبه به ناحیه ٔ جوف منحرف است و نهر آن سیقر است. (معجم البلدان ).
لانجش. [ ج َ ] حصنی از اعمال ماردة به اندلس. (معجم البلدان ).
لبابة. موضعی به سرحد سرقسطه ٔ اندلس. (معجم البلدان ).
لبرالة. (حصن...).
لبشمون. [ ل َ ش َ ] قریه ای به اندلس. (معجم البلدان ).
لبطیط. [ ل َ ] موضعی به اندلس از اعمال جزیرةالخضراء. (معجم البلدان ).
لبلة. [ ل َ ل َ ] قصبه ٔ خره ای بزرگ به اندلس که عمل آن متصل به عمل اکشونیة و در شرق اکشونیه و در غرب قرطبه واقع است. (معجم البلدان ). و رجوع به حمراء شود.
لبیری. [ ل َ ] (الَ...) از نواحی اندلس. (معجم البلدان ).
لتنکشه. [ ل َ ت َ ک َ ش َ ] شهریست با حصون بسیار.
لجنیاته. [ ل ُ ج ُ ت َ ]ناحیه ای از نواحی استجة نزدیک قرطبه. (معجم البلدان ).
لذریق.
لرت. [ ل ُ ]موضعی به اندلس یا قبیله ای. (معجم البلدان ).
لرقة. [ ل ُ ق َ ] حصنی درشرقی اندلس و غربی مرسیة و شرقی مریة.
لشبونة. [ ل َ ن َ ] رجوع به لیشبونه شود.
لقرشان. [ ل ُ ق ُ ] حصنی از اعمال لارده به اندلس. (معجم البلدان ).
لقنت. [ ل َ ق َ ] دوحصن از اعمال لاردة به اندلس. لقنت الکبری و لقنت الصغری و هر یک ناظر بدیگری است. (معجم البلدان ).
لک. [ ل ُک ک ] (حصن...) شهری به اندلس از اعمال فحص البلوط. (معجم البلدان ).
لمایة. [ ل َ ی َ ] شهری از اعمال مریة به اندلس. (معجم البلدان ).
لواته. [ ل َ ت َ ] ناحیه ای به اندلس از اعمال فریش. (معجم البلدان ).
لوح. [ ل َ ] ناحیه ای به سرقسطه که آنرا وادی اللوح نامند. (معجم البلدان ).
لورقة. [ رَ ق َ ] شهری به اندلس از اعمال تدمیرو در آن حصنی است و آنرا لرقه نیز گویند. (معجم البلدان ).
لورة. (حصن...).
لوشة. [ ل َ ش َ ] شهری به اندلس ، غربی البیرة و قبلی قرطبه بر ساحل سنجل نهر غرناطه. و بین لوشه و قرطبه 20 فرسنگ و بین آن و غرناطه 10 فرسنگ است. (معجم البلدان ) (نخبةالدهر دمشقی ).
لویولة.
لیشبونه. (روضات الجنات ). شهری قدیم به اندلس متصل به اعمال شنترین ، نزدیک به دریا در مغرب قرطبه و عسل لاذرنی منسوب بدانجاست. (معجم البلدان ). اشبونة.
لیطیط. [ ل َ ].
مارتلة. (حصن...).
ماردة. [ رِ دَ ] کوره ای وسیع از نواحی اندلس متصل به حوز فریش بین غرب و جوف از اعمال قرطبه. (معجم البلدان ).
مالطة. [ ل ِ طَ] شهری به اندلس. (معجم البلدان ).
مالقة. [ ل َ ق َ ] شهری آبادان به اندلس از اعمال ریّة. سور آن برساحل دریا بین جزیرةالخضراء و المر
یة است و گویند بر ساحل بحرالمجاز معروف به زقاق (تنگه ٔ جبل الطارق ) باشد. (معجم البلدان ).
مانطش. (بحر...).
متلجتم. [ م ُ ل ِ ج َ ] قریه ای به اندلس. (معجم البلدان ).
مجر.
مجریط. [ م َ ] شهری به اندلس. (معجم البلدان ).
مجنقون. [ م َ ن َ ] ظاهراً موضعی به اسپانیا. (معجم البلدان ).
مدلین. (حصن...).
مدور. [ م ُ دَوْ وَ ] رجوع به المدور شود.
مدور. [ م َ ] حصنی حصین مشهور به اندلس قرب قرطبه.
مدینة ابن السلیم. رجوع به ابن السلیم (ذیل اسپانیا) و ابن السلم در همین لغت نامه شود.
مدینةالفرج. رجوع به فرج شود.
مدینة سالم. رجوع به سالم شود.
مدینة قبره. [ م َ ن َ ت ُ ق َ رَ ] ناحیه ای به اندلس که آن را اقلیم المدینة گویند. (معجم البلدان ).
مدینةالنحاس. [ م َ ن َ تُن ْ ن ُ ] که آن را مدینةالصفر نیز گویند. نام شهری به اندلس در داستانها ذکر آن آمده. (معجم البلدان ).
مراد. [ م ُ] حصنی نزدیک قرطبة اندلس. (معجم البلدان ).
مرباطر. یا مُربَیْطَر. شهری به اندلس و مابین آن و بلنسیه چهار فرسنگ است. (معجم البلدان ).
مربله. [ م َ ب َل ْ ل ُه ْ ]ناحیه ای از اعمال قبرة به اندلس. (معجم البلدان ).
مرج فریش. [ م َ ج ُ ف ِرْ ری ] موضعی به اندلس.
مرجیق. حصنی از اعمال اکشونیه.
مرسی الفروج.
مرسیة. [ م ُ ی َ ] شهری به اندلس از اعمال تدمیر.(معجم البلدان ). و رجوع به لرقه شود.
مرشانة. [ م َ ن َ ] شهری از اعمال قرمونةبه اندلس. (معجم البلدان ).
مرغریطة. [ م َ غ َ طَ ] حصنی از اعمال جیان به اندلس. (معجم البلدان ).
مرکیش. [ م ُ ] حصنی از اعمال اشبیلیه.(معجم البلدان ).
مرمریة. (اقلیم...).
مریة. [ م َ ری ی َ ] (الَ...) شهری بزرگ از کوره ٔ البیرة از اعمال اندلس. (معجم البلدان ).
مساجد. (الَ...).
مسانة. [ م َس ْ سا ن َ ] از نواحی اکشونیة به اندلس. || از اقالیم استجة. (معجم البلدان ).
مغام. [ م َ ] شهری به اندلس. (معجم البلدان ). از اعمال طلیطله و آن را مغامة نیز گویند.
مغیلة. [ م ُ ل َ ] اقلیمی از اعمال شذونة به اندلس و قلعه ٔ ورز بدانجاست. (معجم البلدان ).
مقرون. [ م َ ] از اقالیم جزیرةالخضراء به اندلس. (معجم البلدان ).
مکاده. [ م َک ْ کا دَ ] شهری در نواحی طلیطله. (معجم البلدان ).
ملمار. [ م َ ] از اقلیم اکشونیة به اندلس. (معجم البلدان ).
ملوندة. [ م ُ دَ ] حصنی از حصون سرقسطة به اندلس. (معجم البلدان ).
ممتیله.
منار. از بلنسیه.
منارة. [ م َ رَ ] (الَ...) در اندلس قرب شذونة و از ثغور سرقسطه. (معجم البلدان ).
منت. [ م ُ ] (جبل. کوه ) و کلمات مبدوّ به مُنت در اسماء امکنه همین کلمه است.
منت اشیون. [ م ُ ت ُ ] شهری از اعمال اشبونه به اندلس. (معجم البلدان ).
منت افوط. [ م ُ ] حصنی از نواحی باجه به اندلس. (معجم البلدان ).
منت انیات. [ م ُ ] ناحیه ای به سرقسطه. (معجم البلدان ).
منتجیل. شهری به اندلس. بدانجا منسوبست احمدبن سعید الصدفی المنتجیلی ابوعمرو مردی از اهل فضل و علم. (معجم البلدان ).
منت شون. [ م ُ ] حصنی قدیم از حصون لاردة به اندلس. (معجم البلدان ).
منت لون. [ م ُ ] حصنی به اندلس از نواحی جیان. (معجم البلدان ).
منت میور. [ م ُ ].
منتیشة. [ م َ ش َ ] شهری قدیم و حصین به اندلس از اعمال خره ٔ جیان و بقولی از قرای شاطبه. (معجم البلدان ).
مندوجر.(حصن...).
مندیق.
منستیر. [م ُ ن َ ] در شرق اندلس بین لقنت و قرطاجنه. (معجم البلدان ).
منسنیق.
منکب. [ م ُ ن َک ْ ک َ ] شهری برساحل جزیره ٔ اندلس از اعمال البیره ، بین آن و غرناطه چهل میل است. (معجم البلدان ).
منورقة. [ م َ رَ ق َ ] جزیره ای آباد در شرقی اندلس نزدیک میورقه. (معجم البلدان ).
منیونش. [ م َن ْ یو ن ِ ] حصنی به اندلس از نواحی بربشتر. (معجم البلدان ).
منیة عجب. [ م ُ ی َت ُ ع َ ج َ ] ناحیتی به اندلس. (معجم البلدان ).
مورلة. حصنی در بلنسیه.
مورة. [ رَ ] حصنی به اندلس از اعمال طلیطله. (معجم البلدان ).
موزور. [ م َ ] خره ای به اندلس متصل به اعمال قرمونة بین غرب و قبله در بیست فرسنگی قرطبه. (معجم البلدان ).
مولس. [ ل ُ ] حصنی از اقلیم قاسم از اعمال طلیطله. (معجم البلدان ).
مولة. (حصن...).
میرتلة. [ ت ُ ل َ ] حصنی از اعمال باجه بر نهر آنا. (معجم البلدان ).
مینطة.
میورقة. [ م َ ق َ ] جزیره ای درشرقی اندلس ، نزدیک آن جزیره ایست بنام منورقه. (معجم البلدان ).
ناجرة. [ ج ِ رَ ] شهری در شرقی اندلس از اعمال تطیلة. (معجم البلدان ).
ناصح.
ناوجة.
نبارة.
نبارة السفلی.
نبرة. [ ن َ رَ ] اقلیمی از اعمال ماردة. (معجم البلدان ).
نجدة. (جبل...).
نفزة. [ ن َ زَ ] شهری بمغرب اندلس و بعضی بکسر نون گفته اند نام قبیله ایست.
نلسة.
نمرقه. [ ن َ م ُ ق َ ] صاحب معجم ذیل «فلیش » مینویسد از اعمال نمرقه است و در ردیف نمرقه نیامده است.
ننتالة. از عمل مرسیة.
نوعلت.
نولة. [ ن ِ وَ ل َ ] حصنی از اعمال مُرسیة به اندلس. (معجم البلدان ).
نهرالأبیض.
نهر رباح. نهری به اسپانی و پرتغال که مارده و بطلیوس را مشروب کند و به اقیانوس اطلس ریزد.
نیشتالة.
واتة.
وادی. ناحیه ای به اندلس از اعمال بطلیوس.(معجم البلدان ).
وادی آش. نهری به اندلس (ایالت غرناطه ) و در کنار آن شهری به همین نام است.
وادی الأبیار.
وادی الأبیض.
وادی الأرزة.
وادی الأشات.
وادی البرش.
وادی الجوز.
وادی الجوفی.
وادی الحجارة. شهری به اسپانی (قشتالة الحدیثة)، کرسی ایالت و نسبت بدان حجاری ّ است. (قاموس ).
وادی الرمل.
وادی الکبیر. [ دِل ْ ک َ ] نهری به اسپانی که از قرطبه و اشبیلیه گذرد و به اقیانوس اطلس ریزد.
وادی اللب.
وادی اللوح.
وادی النساء.
وادی املیس.
وادی بیرة. [ رَ ] .
وادی سهیل. [ س ُ هََ ] از کوره ٔ مالقه.
وادیش. رجوع به وادی آش شود.
وادی لکة. از جزیرةالخضراء.
وادی لیة.
وادی یارة.
وادی یانة.
واسط.[ س ِ ] شهرکی از اعمال قبرة. (معجم البلدان ).
وانبة. [ ن ِ ب َ ] از اقلیم لبلة به اندلس. (معجم البلدان ).
وبذة. [ وَ ذَ ] شهری از اعمال شنت بریة به اندلس. (معجم البلدان ).
وبذی. [ وَ ذَ ] شهری به اندلس قرب طلیطلة. (معجم البلدان ).
ود.
وذرة. [ وَ رَ ] از اقالیم اکشونیة به اندلس. (معجم البلدان ).
ورقة.
وشترة. [ وَ ت َ رَ ] ازاقالیم لبلة به اندلس. (معجم البلدان ).
وشقة. [ وَ ق َ ] شهرکی به اندلس. (معجم البلدان ).
وشیقة. شهریست به اسپانیا.
وقش. [ وَق ْ ق َ ] شهری به اندلس از اعمال طلیطله. (معجم البلدان ).
ولبة.
ولجة. [ وَ ل ِ ج َ ] .
ولمة. [ وَ م َ ] حصنی به اندلس از اعمال شنت بریة. (معجم البلدان ).
ولید. (بلدالَ...).
ویمیة. [ ی َ ] شهری به اندلس از خره ٔ جیان. (معجم البلدان ).
هترونة. [ هََ ن َ ] ناحیه ای به اندلس از بطن سرقسطة. (معجم البلدان ).
هتة.
هدرة. [ هََ دَرْ رَ ] نهری است که از غرناطه گذرد و بعضی حَدارَّة گویند .
هرفا.
یابرة. [ ب ُ رَ ] شهری در غربی اندلس. (معجم البلدان ).
یابسة. [ ب ِ س َ ] جزیره ای به جانب اندلس در طریق دریائی دانیةبه میورقه. (معجم البلدان ).
یاقة. شهری حصین به اسپانیا (ارغوان ).
یانه. [ یان ْ ن َ ].
یانة.
یبورة.
یحصب. [ ی َ ص ِ ] (قلعه ٔ...) رجوع به قلعة... شود.
یرملة. [ ی َ م َ ل َ ] از نواحی قبرة به اندلس. (معجم البلدان ).
یرولة. [ ی َ وَ ل َ ] اقلیمی به اندلس که آن را قبریرولة نامند، از اعمال خره ٔ قبرة. (معجم البلدان ).
یلبش.
ینشتالة.
ینشتة. [ ی َ ن َ ت َ ] شهری به اندلس از اعمال بلنسیه منبت زعفران. (معجم البلدان ).
رجوع به معجم البلدان یاقوت حموی و نخبةالدهر دمشقی و الحلل السندسیة تألیف شکیب ارسلان و روضات الجنات ص 65 و ضمیمه ٔ معجم البلدان شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.