متلازم
[مُ تَ زِ] (ع ص) همراه. وابسته :چنانکه ممدوح به شعر نیک شاعر معروف شود شاعر به صلهء گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمان اند. (چهارمقالهء عروضی ص 75).
- قضایای متلازم؛ هر دو قضیه از شرطیات که در کم متفق اند و در کیف مختلف و در مقدم مشترک و در تانی متناقض، متلازم باشند. (اساس الاقتباس ص 118).
- قضایای متلازم؛ هر دو قضیه از شرطیات که در کم متفق اند و در کیف مختلف و در مقدم مشترک و در تانی متناقض، متلازم باشند. (اساس الاقتباس ص 118).