ازهر
[اَ هَ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از زاهر. روشن تر. (غیاث اللغات) (منتخب اللغات) (کنزاللغات) :
هست خورشید ازهر از انجم
تو ز خورشید ازهری ازهر.سوزنی.
|| (ص، اِ) روشن. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب). درخشان :
بروی پاک و رای نیک و فعل خوب و کار خوش
نظیر او ندانم کس چه در دنیا، چه در عقبی
یکی چون چشمهء زمزم دوم چون زهرهء ازهر
سیم چون چنگ بوالحارث، چهارم دست بویحیی.
منوچهری.
چرا بر چرخ گردنده کواکب
همه یکسان نشد چون شمس ازهر.
مسعودسعد.
آن شب که روز عید شبیخون یکی شمرد
صبح ظفر برآمد از اعلام ازهرش.خاقانی.
شه بتخت مملکت چون برنشست
تخت را بر زهرهء ازهر کشید.؟
|| سپید روشن. سپیدی روشن. (مهذب الاسماء). سپیدرنگ. || سپیدروی. سپیدروی از کرم و جوانمردی. (از منتهی الارب) (مؤید الفضلاء) (صراح). سپیدپیشانی. درخشان روی. (منتهی الارب). || نیکو. (منتهی الارب). || روشن کننده. (مؤید الفضلاء). || سرخ سپید. (مهذب الاسماء). مؤنث: زَهْراء. ج، زُهر. (مهذب الاسماء). || ماه. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب). || یوم جمعه. || شیر تازه. (منتهی الارب). || گاو نر وحشی. گاو دشتی. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب). || شیر بیشهء سپیدرنگ. (منتهی الارب). || شتر شتاب که پای را از هم باز نهد و اطراف درختان را بگیرد در رفتن. (منتهی الارب). الجمل المتفاج المتناول من اطراف الشجر. شتر تیزرو.
هست خورشید ازهر از انجم
تو ز خورشید ازهری ازهر.سوزنی.
|| (ص، اِ) روشن. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب). درخشان :
بروی پاک و رای نیک و فعل خوب و کار خوش
نظیر او ندانم کس چه در دنیا، چه در عقبی
یکی چون چشمهء زمزم دوم چون زهرهء ازهر
سیم چون چنگ بوالحارث، چهارم دست بویحیی.
منوچهری.
چرا بر چرخ گردنده کواکب
همه یکسان نشد چون شمس ازهر.
مسعودسعد.
آن شب که روز عید شبیخون یکی شمرد
صبح ظفر برآمد از اعلام ازهرش.خاقانی.
شه بتخت مملکت چون برنشست
تخت را بر زهرهء ازهر کشید.؟
|| سپید روشن. سپیدی روشن. (مهذب الاسماء). سپیدرنگ. || سپیدروی. سپیدروی از کرم و جوانمردی. (از منتهی الارب) (مؤید الفضلاء) (صراح). سپیدپیشانی. درخشان روی. (منتهی الارب). || نیکو. (منتهی الارب). || روشن کننده. (مؤید الفضلاء). || سرخ سپید. (مهذب الاسماء). مؤنث: زَهْراء. ج، زُهر. (مهذب الاسماء). || ماه. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب). || یوم جمعه. || شیر تازه. (منتهی الارب). || گاو نر وحشی. گاو دشتی. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب). || شیر بیشهء سپیدرنگ. (منتهی الارب). || شتر شتاب که پای را از هم باز نهد و اطراف درختان را بگیرد در رفتن. (منتهی الارب). الجمل المتفاج المتناول من اطراف الشجر. شتر تیزرو.