ماه
(ع اِ) آب. ماء(1). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و نسبت بدان را ماهیّ گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماء شود. || رجل ماه الفؤاد؛ مرد بددل و جبان یا کندخاطر گویا در آب فرورفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (معرب، اِ) قصبهء شهر و ماهان دینور و نهاوند که یکی از هر دو را ماه الکوفه و دیگری را ماه البصره نامند...(2)(منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مأخوذ از فارسی، شهر و مدینه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادهء بعد شود.
(1) - اصل آن «موه» است، واو به الف قلب شده و به صورت «ماه» درآمده، سپس هاء به همزه تبدیل شده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
(2) - ماه بدین معنی معرب است.
(1) - اصل آن «موه» است، واو به الف قلب شده و به صورت «ماه» درآمده، سپس هاء به همزه تبدیل شده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
(2) - ماه بدین معنی معرب است.