ماورا
[وَ] (ع اِ مرکب)(1) درپس و درعقب و ازپی و درپی. (ناظم الاطباء). آنچه پس از چیزی باشد. (از آنندراج). آنچه در پس چیزی قرار دارد. مابعد. عقب. پشت سر. || آن روی و آن طرف. (ناظم الاطباء). || به معنی ماسوا نیز آمده. (آنندراج). || برتر. بالاتر. افزون تر :
جهانی کان جهان عاشقان است
جهانی ماورای نار و نور است.عطار.
پرتو نور از سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا.سعدی.
وصفت کل ملیح کماتحب و ترضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی.
سعدی.
بشر ماورای جلالش نیافت
بصر منتهای کمالش نیافت.سعدی.
(1) - مخفف ماوراء.
جهانی کان جهان عاشقان است
جهانی ماورای نار و نور است.عطار.
پرتو نور از سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا.سعدی.
وصفت کل ملیح کماتحب و ترضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی.
سعدی.
بشر ماورای جلالش نیافت
بصر منتهای کمالش نیافت.سعدی.
(1) - مخفف ماوراء.