ماش
(معرب، اِ)(1) دانه ای است معروف... (منتهی الارب). غله ای است که در هند اسبان را می خورانند و آدمیان نیز خورند و برگ او را آفتاب پرست گویند. (آنندراج). یک نوع غله که به فارسی نیز ماش گویند. (ناظم الاطباء). دانه ایست مانند کِرسِنَّه... که پزند و خورند و بهترین آن هندی و سپس یمنی و بدترین آن شامی است. واحد آن ماشه. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادهء قبل شود. || رخت خانه و متاع سقط و هیچکاره و در مثل گویند: الماش خیر من لاش(2)؛ یعنی در خانه اگر رخت و متاع سقط و هیچکاره باشد بهتر از آن است که هیچ نباشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
(1) - معرب است. و رجوع به مادهء قبل شود.
(2) - لاش مخفف لاشی ء است. (از اقرب الموارد).
(1) - معرب است. و رجوع به مادهء قبل شود.
(2) - لاش مخفف لاشی ء است. (از اقرب الموارد).