آویشن
[شَ] (اِ) صعتر. سعتر. آویشه. آویش. اوشه. اوشن. یوشن. پودنهء برّی. پودینهء صحرائی. پودنهء کوهی.(1) زلف شاهدان :
چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک
خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن.
ناصرخسرو.
اکنون نچرد گوزن در صحرا
جز سنبل و کرویا و آویشن.ناصرخسرو.
(1) - و اینکه بعض فرهنگ نویسان آن را بکاکوتی و ککلیک اوتی ترجمه میکنند غلط است.
چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک
خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن.
ناصرخسرو.
اکنون نچرد گوزن در صحرا
جز سنبل و کرویا و آویشن.ناصرخسرو.
(1) - و اینکه بعض فرهنگ نویسان آن را بکاکوتی و ککلیک اوتی ترجمه میکنند غلط است.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
