لیث
[لَ] (اِخ) ابن فضل، مکنی به ابن ترسل. والی قهستان و حاکم سیستان از جانب مأمون عباسی به سال 199 ه . ق. صاحب تاریخ سیستان گوید: مأمون لیث بن فضل را که او را ابن ترسل گفتندی سیستان داد و او والی قهستان بود برادر خویش احمدبن الفضل را اینجا فرستاد و اندرآمد [احمد] به سیستان یازده روز گذشته از ماه رمضان سنهء تسع و تسعین و مائه و محمد بن الاشعث اندر این میانه برنهاد (ظ: به زنهار) حرب بن عبیده آمده بود و با او یکی گشته از جملهء سرهنگان او. احمدبن العقل برای محمد بن الاشعث فرودآمد و مال و ستوران او غارت کرد... و شهر فروگرفت [ چون ] ایشان بیامدند ایشان را به شهر اندر نگذاشتند. باز لیث بن الفضل به نفس خویش به شهر آمد اندر جمادی الاولی سنهء مأتی و به طلب حرب بن عبیده و سپاه وی [ بشد ] با سپاه خویش و بعضی تغل [ ظ: ثقل ] و بنهء او بگرفت و بازگشت که قوت حرب نداشت که با لیث چهارصد سوار بود و با حرب بن عبیده سی هزار سوار و مرد پیاده بود همه ساخته و کاری و قوی گشته، لیث به شهر اندر آمد و شیعت حرب (یعنی دوستان حرب) را همی گرفت و همی کشت، باز حمزه الخارجی از راه مکران به سیستان آمد و لیث بن الفضل پیش او رسولان فرستاد و با او صلح کرد و گفت تو غزوهای بزرگ کردی و خواهیم که با تو مخالطت کنیم تا به مزد آن رسیم و این مردی برخاسته نامش حرب بن عبیده و چنین میگوید که حرب حمزه را برخاستم و خویشتن را بدان بازاری نهاده و تو حاضر نبودی، اکنون از تو همی استعانت خواهیم که شرّ او از مسلمانان دفع کنی که او را سلاح و شوکت قوی گشته است. حمزه نامهء او جواب کرد... پس به تاختن حرب بن عبیده رفت... و محمد بن الاشعث به هزیمت به شهر آمد، لیث بن فضل او را بگرفت و دو دست و دو پای او بیرون کرد و سوی در پارس پاره ای برآویخت و لیث هرچه در سیستان به دست کردی طعام ساختی و عیاران سیستان را مهمان کردی و خلعت دادی و به روزگار او خوارج اندر شهر آمدی... و صلح بود او را بر حمزه الخارجی و یاران او و با ایشان بسیار نیکوئی کردی. چهار سال اینجا بر این جمله بماند و بسیار بناها کرد و مستغلات و ضیاع خرید به هر جای. (تاریخ سیستان صص174-76). و رجوع به لیث بن ترسل شود.