له
[لَهْ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: لَ + ه) برای او. او را.
-مدّعی له.؛
-مُعَظَّمٌ له.؛
-ولَهُ؛ او راست.
|| لَهِ. به سودِ. به نفعِ. مقابلِ علیهِ.
-لَهِ او؛ به سودِ او. به نفعِ او. برای او. بهر او.
-له و علیه؛ به سود و به زیان: باید دلایلِ له و علیه طرفین دعوا را شنید.
-له و علیه گفتن؛ به سود و زیان گفتن: له و علیه چیزی نگفتم.
|| (اِ) (اصطلاح فلسفه) مِلْک. جِدَه. ذو.
-مقوله لَهْ؛ نام یکی از مقولات است. (اساس الاقتباس ص51). رجوع به جِدَه شود.
-مدّعی له.؛
-مُعَظَّمٌ له.؛
-ولَهُ؛ او راست.
|| لَهِ. به سودِ. به نفعِ. مقابلِ علیهِ.
-لَهِ او؛ به سودِ او. به نفعِ او. برای او. بهر او.
-له و علیه؛ به سود و به زیان: باید دلایلِ له و علیه طرفین دعوا را شنید.
-له و علیه گفتن؛ به سود و زیان گفتن: له و علیه چیزی نگفتم.
|| (اِ) (اصطلاح فلسفه) مِلْک. جِدَه. ذو.
-مقوله لَهْ؛ نام یکی از مقولات است. (اساس الاقتباس ص51). رجوع به جِدَه شود.