لواء
[لِ] (ع اِ)(1) (در استعمال فارسی زبان بدون همزه آید) رایت. عَلَم. علم لشکر. (مهذب الاسماء). بند. علم بزرگ. (دهار). ام الرمح. درفش. بیرق. علم و آن کوچکتر است از رایت. درفش لشکرکشان. علم خرد. (منتهی الارب). علم فوج و نشان لشکر. (غیاث). لوای. ج، اَلویِه. جج، الویات. || لبثوا بالسواء و اللواء؛ یعنی برانگیختند به استغاثه و فریاد کردن. || لواء الحیه؛ پیچیدگی مار. (منتهی الارب).
(1) - Etendard.
(1) - Etendard.