لم
[لِم م] (اِ) (شاید مأخوذ از لِمَ عربی به معنی چرا) در اصطلاح فارسی زبانان، سرّ پیشه ای. راز صنعتی. سرّ امری: لمّ این کار پیش فلان است؛ سرّ آن نزد اوست.
- برهان لمّ؛ مقابل برهان اِنّ.
- لمّ کاری؛ فوت و فن آن. بند و گشای آن. سرّ خفی آن. حیله و چارهء خفیّ آن. حیله و چارهء نهانی آن. راه آن. طریق آن: هر کار لمی دارد؛ طریقی و راهی دارد.
- لم کاری دانستن یا ندانستن؛ شیوهء آنرا، کوک آنرا، طریق اعمال آنرا، حیلهء عملی شدن آن را دانستن یا ندانستن.
- برهان لمّ؛ مقابل برهان اِنّ.
- لمّ کاری؛ فوت و فن آن. بند و گشای آن. سرّ خفی آن. حیله و چارهء خفیّ آن. حیله و چارهء نهانی آن. راه آن. طریق آن: هر کار لمی دارد؛ طریقی و راهی دارد.
- لم کاری دانستن یا ندانستن؛ شیوهء آنرا، کوک آنرا، طریق اعمال آنرا، حیلهء عملی شدن آن را دانستن یا ندانستن.