لقمان

معنی لقمان
[لُ] (اِخ) لقمان حکیم، مکنی به ابوسعد. (منتهی الارب). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: چون دوازده سال از مملکت داود برفت خدای تعالی لقمان را حکمت داد و سی سال با داود بود، روزی در پیش او رفت، داود زره همی کرد به دست خویش و آهن داود را چون موم نرم بود. لقمان ندانست که چه میکند و آن چیست و از حکمت واجب ندید سخن پرسیدن و خاموش بود تا تمام کرد و در لقمان پوشید تا ببیند. لقمان گفت: هذا جید للحرب و این سخن لقمان آن وقت گفت که «الصمت حکمُ و قلیل فاعله»؛ یعنی خاموشی حکمتی است و کمتر به کار دارند. (مجمل التواریخ ص209) مولوی در مثنوی همین حکایت به نظم آورده و گفته:
رفت لقمان سوی داود از صفا
دید کو میکرد ز آهن حلقه ها
جمله را با همدگر درمیفکند
ز آهن و پولاد آن شاه بلند
صنعت زرّاد او کم دیده بود
در عجب می ماند و وسواسش فزود
کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو به تو
باز با خود گفت صبر اولیتر است
صبر با مقصود زوتر رهبر است
چون نپرسی زودتر کشفت شود
مرغ صبر از جمله پرّان تر شود
ور بپرسی دیرتر حاصل شود
سهل از بی صبریت مشکل شود
چون که لقمان تن بزد اندر زمان
شد تمام از صنعت داود آن
پس زره سازید و درپوشید او
پیش لقمان حکیم صبرخو
گفت این نیکو لباس است ای فتی!
بر مصاف و جنگ دفع زخم را
گفت لقمان صبر هم نیکودمی است
کو پناه و دافع هر جا همی است
صبر را با حق قرین کرد ای فلان!
آخر وَالعَصْر را آگه بخوان
صدهزاران کیمیا حق آفرید
کیمیائی همچو صبر آدم ندید.
و نیز برای همین حکایت رجوع به عقدالقرید ج2 ص292 شود. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده گوید: لقمان علیه السلام به قول بعضی مورخان عم زادهء ابراهیم خلیل است پسر ثاعور (ظ: باعورا) و به قولی غلام سیاه و بعضی او را پیغمبر شمارند نام او صریحاً در قرآن آمده است، اما به حکمت منسوب است، قوله تعالی: و لقد آتینا لقمان الحکمه... (قرآن 31/12) به وقتی که جهت قوم هود به باران خواستن رفته بود به طول عمر حاجت خواست. خدای تعالی او را عمر هفت کرکس داد و کرکس را به بعض اقوال پانصد سال عمر باشد و برخی کمتر گویند. بهمه اقوال لقمان زیادت از هزار سال عمر یافت، از سخنان اوست: چهارصد هزار کلمه در حکمت جمع کردم و چهار از آن برگزیدم، دو بباید دانست و یادداشت و دو فراموش باید کرد: بدی که مردم با تو کنند و نیکی که تو با مردم کنی فراموش باید کرد و خدا را یاد باید داشت و مرگ را یاد باید داشت. احمق اگرچه صاحب جمال باشد با او صحبت نباید داشت که شمشیر اگرچه خوب رخسار است زشت کردار است. صحبت عالم مرده جاهل را زنده گرداند، چنانکه باران زمین پژمرده را. همه باری کشیدم، گران تر از قرض و دین ندیدم و همه لذتی چشیدم، خوشتر از عافیت ندیدم. و زیان کارتر عیبی عیب خودنادیدن است. دانا چون چراغ است هرکه بر او بگذرد از او نور برگیرد. هرکه را گفتار و کردار موافق نباشد عقل وی او را نکوهش کند. هرکه سؤالی کند که سزاوار آن نباشد یا بی هنگام بود یا از لئیمی چیزی خواهد به مراد نرسد. خوشخوی خویش بیگانگان باشد و بدخوی بیگانهء خویشان. از او پرسیدند: چیست که فائدهء آن همه را رسد؟ گفت: نیستی بدان. (تاریخ گزیده صص68 -69). ابیذقلس(1)حکیم یونانی گویند از لقمان حکیم به شام اخذ حکمت کرده است. (تاریخ الحکماء قفطی ص15). در معجم المطبوعات العربیه آمده: و لقمان الحکیم، «و لقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکرُ لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید.»(2) «و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه: یابنی لاتشرک بالله اِن الشرک لَظلم عظیم».(3) قیل ان اول من وصف بالحکمه کان لقمان و کان فی زمان داود النبی و منه اخذ امبیذ قلیس(4)(ابن العبری) و قال بعضهم انه کان نوبیاً و ان اسم ایوب الفیلسوف الیونانی اتیوپاس(5)، ای الحبشی(6) منتحل من لقمان الحبشی و جاء فی المثنوی لجلال الدین البلخی بعض الحکایات عن لقمان تری مثالها فی سیره ایوب و فی مروج الذهب للمسعودی: هو لقمان بن عنقاءبن مریدبن هارون و کان نوبیاً مولی للقین بن حسر ولد علی عشر سنین من ملک داود علیه السلام و کان عبداً صالحاً فمن الله عزوجل علیه بالحکمه. و لم یزل باقیاً فی الارض مظهراً للحکمه و الزهد فی هذا العالم الی ایام یونس بن متی، حین ارسل الی اهل نینوی من بلاد الموصل، و فی ابن خلدون (جزء2 ص50) قیل ان لقمان الاکبربن عاد بنی السد کما قاله المسعودی و قال جعله فرسخاً فی فرسخ و جعل له ثلاثین شعباً. الیه یعزی کتاب الامثال المعروفه باسمه و قد نقلها عنه المحدثون و اثبتوها فی الکتب فی اواسط القرن العاشر للمسیح... (صاحب معجم المطبوعات پس از شرح فوق از تعداد چاپ کتاب امثال لقمان حکیم و تراجم آنها به زبانهای لاتینی و فرانسه و غیره سخن داشته است). (معجم المطبوعات ج2 ستون 1593). لقمان حکیم مردی بود سیاه چهره و از اهالی حبشه. در زمان طفولیت به دام رقیت مبتلا شده و به قید اسارت گرفتار گردیده. مولای او شخصی بود از طایفهء بنی اسرائیل و معروف به سوء اخلاق و حرکات ناهنجار، غالب اوقات با او سختی کردی و به کارهای صعب امر فرمودی. لقمان تحمل بار گران کردی و به اخلاق زشت و حرکات ناشایست او تن دردادی تا روزی مولای لقمان با یکی از قماربازان قمار باخت بدان شرط که بازنده آب نهری را که در برابر خانهء او جاری بود بیاشامد و یا فدیه دهد. برحسب اتفاق حریف به مولای لقمان غالب آمد و انجام دادن شرط را خواستار گردید و گفت: اگر آب را نیاشامیدی و راضی به فدیه شدی یا باید چشم جهان بینت را از بن برکنم و یا تمام اموالت را متصرف شوم. مرد اسرائیلی درماند و مهلت طلبید. شام که لقمان با پشتهء هیزم از کوه بازگشت مولای خود را مهموم و اندوهناک بدید سبب پرسید. مرد اسرائیلی واقع بیان داشت و لقمان گفت: جواب او سهل است و رفع شرطش آسان. گفت: چگونه آسان است؟ گفت: در جواب او بگو من آب وسط این نهر را می آشامم، پس از اینکه تو طرفین آن را آشامیده باشی اگر گفت طرفین آن را تو بیاشام بگو جلوی او را سد نما تا من طرفین آن را بیاشامم، چون مسدود کردن آن بر او سخت است قهراً دست از تو خواهد کشید و از شر وی آسوده خواهی گردید. اسرائیلی خشنود شده، پس از جواب دادن حریف در ازای این مطلب لقمان را آزاد کرد و از مال دنیا بی نیاز فرمود و خود نیز توبه و ترک قمار کرد. در همان ایام که لقمان در قید رقیت بود روزی مولای او گوسفندی قربان کرد و به لقمان امر فرمود که اشرف اعضای وی را نزد من آر. لقمان دل و زبان گوسفند را نزد مولای خود برد باز وقتی دیگر که گوسفند ذبح کرده بود، گفت: پست ترین اعضای گوسفند را برای من حاضر کن. لقمان همان دو عضو را نزد مولای خود برد. روایت کرده اند شبی از شبها که لقمان با قاضی الحاجات در مناجات بود، ندا رسید که ای لقمان! آیا خشنود میشوی که تو را خلیفهء خود در روی زمین قرار دهم. عرض کرد: اگر مجبورم فرمائی مطیعم و اگر مختارم کنی من عافیت را طالبم و طاقت بار نبوت ندارم. پس از آن خدای تعالی ملکی را فرستاد تا او را حکمت آموزد و از این روی لقمان حکیم ترین مردم بود در روی زمین. از لقمان سؤال کردند چرا خلافت قبول نکردی؟ گفت: اگر در میان مردم حکم به حق میکردم سزاوار بود که نجات یابم ولکن من مطمئن به این مطلب نبودم، ترسیدم که به خطا روم و راه بهشت را گم کنم، اگر من در دنیا ذلیل باشم بهتر است از آنکه قوی و عزیز باشم. فرمود هرکه واگذارد آخرت را برای دنیا زیان کرده است هر دو را. لقمان مکرر خدمت حضرت داود علیه السلام میرسید و کسب فیض از مشکوه نبوت مینمود روزی بر داود وارد گردید او را مشغول ساختن چیزی دید... الخ الحکایه - یک روز جمعی از اصحاب حضرت داود نزد او بودند و از کلمات و اقوال حضرتش استفاده میبردند سخن از هر چیزی در میان بود و همگان سخن گفتند جز لقمان که سکوت اختیار کرده بود داود گفت: ای لقمان! چرا چیزی نگوئی و با دیگران در سخن گفتن انباز نشوی. لقمان گفت: خیری نیست در کلام مگر به نام خدا و خیری نیست در سکوت مگر تفکر در امر معاد و مرد بادیانت چون تأمل کند سکینه و وقار بر او مستولی شود و چون شکر خدای تعالی بجا آورد بر او رحمت و برکت نازل شود و چون قناعت ورزد از مردم بی نیاز گردد و چون راضی شود به رضای حق، اهتمامش به امور دنیا سست گردد و هرکه از خود محبت دنیا خلع کرد از آفات و شرور نجات یافت و چون ترک شهوت کرد در عِداد مردمان آزاد درآمد و چون تنهائی اختیار کرد از حزن و اندوه محفوظ ماند و چون حسد از خود دور ساخت محبت مردم دربارهء خود بیفزود و چون بصیر به عاقبت شد از پشیمانی ایمن شود... داود فرمود تصدیق سخن تو کنم ای لقمان! روزی داود به لقمان گفت: اکنون که پیر شدی از عقل تو چه مقدار باقی است؟ گفت: آنقدر که نگاه نمی کنم در چیزی که کافی نیست به حال من و تکلف نمی ورزم در تحصیل آن چیزی که محتاج به آن نیستم. لقمان صاحب مواعظ حسنه و اندرزهای حکیمانه است و در غالب موارد مخاطب وی پسر اوست. از آن نصایح در قرآن مجید مذکور است و در کتب اخبار و سیر مسطور از آن جمله فرمود: ای پسرک من! ملازم صبر باش در سختی و یقین دار به خدای تعالی و مجاهده کن با هوای نفس و بدان که شرافت و شفقت و زهد در صبر است، چون صبر کردی از محرمات الهی و پرهیز کردی از زخارف دنیوی و بی اعتنا شدی به مصیبتها چیزی محبوب تر و بهتر از مرگ نزد تو یافت نشود و همهء اوقات انتظار وقوع آن بکشی. فرمود: ای پسرک من! بر تو باد اقبال به اعمال خیر و اجتناب از اعمال شر چه عمل خیر خاموش کنندهء شر است آنکس که گوید شر باعث خاموشی شر است دروغ گفته، زیرا اگر آتشی پهلوی آتش دیگر بیفروزند بر اشتعال آن افزوده شود، پس آنچه شر را خاموش کند اعمال خیر است همان گونه که خاموش کنندهء آتش آب است. فرمود: ای پسرک من! امر به معروف و نهی از منکر کن و بر مصیبات و ناملایمات دنیا صبر پیشه کن و از محاسبهء نفس غفلت مورز قبل از آنکه حساب تو را بکشند و راه خطا از صواب بشناس تا از لغزش مصون مانی. همیشه گناهان پیش چشم دار و اعمال خویش را در پشت سر قرار ده و از گناهان به خدای تعالی پناه بر و اعمال خویش حقیر شمار. فرمود: ای پسرک من! اطاعت کن خدای تعالی را، زیرا کسی که اطاعت خدا کرد خداوند او را از شر مخلوقات حفظ فرماید. فرمود: به دنیا اعتماد مکن و قلب خود را بدان مشغول مساز که مخلوقی پست تر از این چنین کس نیست از آنکه قرار نداده است خدا نعمت دنیا را جزای اطاعت کنندگان و مصائب آن را مکافات گناهکاران. بر بلایا صبور باش و کتمان مصائب کن، زیرا کتمان مصائب و بلایا گنجی است از گنجهای نیکی و ذخیره ای است برای روز معاد. به کم قناعت کن و به آنچه مقدر توست شاکر باش و به روزی دیگران نظر مکن که مورث هلاکت است. اندرون را از طعام خالی دار و تا بتوانی از حکمت بینبار. با حکما مجالست کن و از سخنان آنان پند گیر تا دانش تو بیفزاید و برحذر باش که کلمات حکمت در نزد غیر اهل آن بیان نکنی و از اهل آن دریغ نکنی. فرمود: در حاجات خود میانه روی را از دست مده و در چیزی که مفید به حال تو نیست سخن مگو و بدون تعجب از چیزی مخند، زیرا که خندهء بدون تعجب دلیل حمق است. مزاح مکن و جدال مورز. هرگاه ساکت باشی خالی از ذکر مباش و اگر سخن گویی به غیر از حکمت مگوی و به اندک چیزی خوشحال مشو که دلیل سست عنصری است. فرمود تا میتوانی سکوت اختیار کن، زیرا سکوت باعث پشیمانی نیست ولکن سخن گفتن به خطا موجب ندامت است. خروس پس از انقضای شب بالهای خود را بر هم زند و به ذکر پروردگار پردازد، پس کاری مکن که از خروس کمتر باشی و او از تو عاقلتر باشد. از غفلت حذر کن و از خدای تعالی بترس و از روی هوای نفس طلب علم مکن و غرور مورز و به سخنان جهال فریفته مشو. فرمود: منتفع شو از آن علمی که خدای تعالی به تو ارزانی داشته، زیرا که عالم مثال جاهل نیست و بهترین علوم آن است که از او انتفاع بری و به واسطهء او متابعت خدای تعالی کنی، زیرا داناترین مردم به مقام الوهیت و عظمت و بزرگی حضرت حق ترسناک ترین مردم است. سعادتمند مردم کسانی هستند که مجالس با علما باشند تا تعلیم دهند آیندگان را چه سخنان عالم چون چشمهء خوشگواری است که همه مردم بدان محتاجند و منتفع شوند و عالم شایسته تر است که متواضع و فروتن باشد و سخن گفتن او با جهال همچون کلام طبیبان باشد با مریضان. دل هرکه نورانی گردید با ایمان کلام وی به حق اثرکننده است و انتفاع برنده اند مردم از علم و اما به قلب کسی که نور حق نتابیده و جانش به انوار الهی روشن نگردیده، بسا شود که سبب گمراهی مردم گردد و باعث خرابی دین و ایمان شود و به یک کلمه اعمالش فاسد و بازارش کاسد گردد، همچنان که به یک جرقهء آتش ممکن است آتش عظیمی افروخته گردد و اموال کثیری سوخته شود. فرمود: انسان شقاوت شعار اگر سخن گوید به وقاحت کشد و اگر سکوت کند به فضاحت منتهی گردد و اگر بی نیاز شود طغیان کند و اگر فقیر شود از رحمت حق ناامید گردد و اگر خوشحال شود شرارت پیشه کند و اگر قادر گردد فحاش و وقیح شود و اگر مغلوب گردد به زودی قبول خواری کند و اگر گریه آغازد عربده کند و اگر چیزی بخواهندش بخل ورزد و اگر نام او برند غضب کند و اگر از چیزی منعش کنند تندی کند و اگر عطا کند منت گذارد و اگر چیزیش دهند سپاس نگزارد و اگر سرّی بدو گویند خیانت کند و اگر اسرار خود را در نزد تو گوید متهمت سازد و اگر پست تر از توست بهتان بندد و اگر بالاتر است مقهور سازد و اگر مصاحب با تو شود به رنج مبتلا کند و اگر کناره کنی آسوده ات نگذارد. باز از علائم انسان شقاوت شعار آنکه نه دانش وی بدو منفعت دهد و نه علم دیگران در حق او نافع شود، نه از منع کردن راحت گیرد و نه منع کننده را آسوده گذارد. اگر بزرگ قبیله است زیردستان را برنجاند و اگر پست ترین قوم است از برتران خود در رنج است. به راه راست نرود هرچند او را راهنمائی کنند و نه معاشرین را از او استفادتی و نه مصاحبین را افادتی تواند بود. اگر سخن گوید از راه صواب دور است و اگر مخاطب گردد از دریافت قاصر. و باز از علائم او یکی آنکه در توانگری میانه روی نکند و در سختی بر بلا صبر ننماید. در موقع پرسش عفت نورزد و اعمال خیر از او ناشی نگردد و سپاسگزار هیچ کس نباشد و از کینه و تقلب احتراز نکند و نصیحت ناصحان نپذیرد هرچند سخنان آنها موافق با سخنان حکیمان باشد و به دانش خود مغرور باشد. خویشتن را نیکوکار داند اگرچه گناه کار باشد. عجز را در کارها پندارد که از روی عقل است و شرارت را گمان برد که خیر است و تفریط را در کار از روی حزم جلوه دهد و جهالت را به مثابهء علم نماید. اگر حق موافق میل او باشد تمجید کند و اگر مخالف میل او باشد تکذیب کند. اگر محتاج شود سؤال کند و اما اگر از او بپرسند منع کند و بخل ورزد و از اهل حق همیشه دوری کند و به باطل گراید. اگر در مجلس علما حاضر شود خاضع نگردد و گوش به سخنان آنان ندهد. اگر با پست تر از خود نشیند افتخار کند و اگر سخن حقی گوید در عمل مخالفت کند. مردم را به کارهای خیر امر دهد و حال آنکه خود به راه شر رود. با مردم چنان معامله کند که اگر با او همانگونه رفتار کنند تن درندهد. دلالت کننده به احسان است ولکن خود اجتناب کننده است. امرکننده به حزم است و حال آنکه خود ضایع کنندهء اوست. قول او مخالف است با فعل او و ظاهرش غیرموافق با باطن. اگر عمل خیری را مرتکب گردید برای ستایش است نه منظور داشتن حق. اگر عالم باشی نادان شقی تکبر ورزد و اگر جاهل باشی سخره ات کند و اگر قوی باشی با تو مدارا کند و اگر ضعیف باشی حمله آرد و اگر مالدار باشی سرکشی کند و اگر فقیر باشی ضعیف و پست شمرد. دانش را شرط انسانیت نداند و علم را جزء صفات نیکو نشمارد. اگر اعمالی خیر از تو صادر گردد ریاکار جلوه ات دهد و اگر نشود ضایع کنندهء خیر و کم خرد خواندت. اگر احسان کنی مبذرت شمارد و اگر امساک کنی بخیلت داند. اگر با مردم مهربانی کنی و غم ابنای نوع خوری گوید که عقل تو تیره است و اگر کناره گیری گوید خودپسند و متکبر است، حاصل آنکه مَثَل انسان جاهل شقاوتمند مَثَل جامهء کهنه است که اگر یک سمت آن را در پی کنی طرف دیگر بشکافد و یا چون شیشهء شکسته است که نه متصل گردد و نه قبول وصله کند. و بدان ای پسرک من! از جملهء اخلاق حکیم و انسان سعادتمند وقار و سکینه و نیکی و عدالت و حلم و رزانت و احسان و دانش است و حزم و ورع و ترس از خدای تعالی و عمل خوب بجا آوردن و عفو کردن از گناهکاران و فروتنی با مردمان حکیم. اگر سخن گوید از روی علم است و اگر سکوت کند از راه حلم. اگر قدرت یابد عفو کند و اگر سؤال کند اصرار نورزد و اگر از او خواهشی کنند بخل نکند. اگر متکلم باشد از روی فهم سخن گوید و اگر مخاطب شود فهم کند. اگر تعلیم کند به مدارا سخن گوید و اگر طلب علم نماید سؤال نیکو کند و اگر عطا کند بی منت دهد و اگر عطا کرده شود حق احسان کننده را منظور دارد. اگر با عالم تر از خود نشیند از علم پرسش کند و اگر با نادان قرین گردد تعلیمش دهد. در بی نیازی افراط نکند و در حال فقر جزع ننماید. هرکه با او نشیند از عمل وی نفع برد و از موعظهء وی بهره مند گردد. با برتر از خویش منازعه نکند و بر فروتر از خویش به خواری ننگرد. اگر چیزی نداند اظهار دانش نکند و اگر داند کتمان ننماید. مال مردم به حیف متصرف نشود و خلق از زحمت او آسوده باشند و او در اعمال خیر چالاک و در کار شر بلید و کند. هنگام ادای واجب قوی است و گاه معصیت ضعیف و ناتوان. نسبت به شهوات نفسانی جاهل است و اما برای تقرب حق تعالی عالم دنیا برای او غربت و موطن اصلی او آخرت است. امرکنندهء به معروف و نهی از منکر. باطن موافق با ظاهر و قول او مطابق با فعل. این بود مختصری از علائم انسان سعادتمند و مردمان شقاوت شعار، بفهم و بدان و کار بند تا رستگار شوی و از رنج دنیا و عذاب عقبی آسوده گردی. فرمود ای پسرک من! طلب کن حکمت را و متوجه ساز نفس خود را به سوی آن و هر زمان که جامع حکمت شوی چشم بصیرت تو روشنی گیرد اخلاق تو نیکو شود. و بدان که حکمت بدون تدبر و تفکر به منزلهء متاعی است که در دست خازن او نباشد و یا گوسفندی که در مَربض خود داخل نگردد و در این حال هر ساعت در محل آفت است و در معرض هلاکت. و بدان که اظهارکنندهء حکمت، زبان توست تا میتوانی آن را حفظ کن، زیرا هرگاه فاسد گردد زبان تو تباه شود حکمت تو همچنانکه اگر خراب شود درب خانه، متاع خانه از دستبرد دزدان و راهزنان مصون نماند و پس هرکه مالک زبان خویش گشت موقع سخن گفتن داند و در حضور نااهل تکلم نکند و اگر سفیهی از او طلب حکمت کند سکوت اختیار کند. پس زبان کلید خیر و شر است و سخن مگو مگر در خیر هم چنانکه مهر بر گنجینهء طلا و نقرهء خود میزنی خوشا به حال آنکه به دنیا مغرور نگردید و فریب آن نخورد تا در روز حساب گرفتار ندامت زخارف گردد. فرمود: ضایع مکن مال خویش را و اصلاح کن مال غیر را. مالی که از آن توست آن است که از پیش فرستی و مال غیر آن که بر وراث گذاری. فریب دنیا ثابت است برای دو نوع از مردم: یکی آنکه برحسب جهالت مرتکب عملی قبیح گشته ولکن متنبه گردیده و بر تدارک آن حریص است، دیگری آن که طلب کند مال دنیا را برای نیل به درجات عقبی. فرمود: عاقل ترین مردم دنیا دو گروه باشند: اول، آنانکه خدای تعالی شرافت و نام نیک و ذکر جمیل را بدانان عطا کرده ولکن آنها طلب شرافت آخرت کنند. دوم، گروهی که ابواب روزی بر ایشان بسته گردیده و طرق معیشت آنان سخت شده، اما صبر پیشه کرده اند و لب به شکایت نگشوده. فرمود: ای پسرک من! رحم کن تا رحم کرده شوی و سکوت ورز تا سالم مانی و کار نیکو کن تا غنیمت بری. از آه مظلومان بترس که به سوی حق برشود و مورد استجابت واقع گردد و مورث خسران دنیا و آخرت تو شود. از پند بزرگان سر مپیچ هرچند بر تو سخت و ناگوار باشد. بدا به حال آنکه سخن نیکو بشنود ولکن منتفع نشود بداند و اما کار نبندد و حق را بر او اظهار کنند و او به راه هدایت نرود. اما خوشا به حال آنکه از علم خود نفع برد و از شنیدن سخن حق متنبه گردد. با مردم با بشاشت و خوشروئی معاشرت کن و به اخلاق صالحین تشبه نما و کار نیکوکاران پیشهء خود قرار ده و شکر خدای تعالی بجا آر و با زیردستان تواضع کن و از عجب و تکبر که صفت جباران است دوری جو و به اعمال [ نیک ] خود مغرور مشو هرچند بسیار کرده باشی زیرا هر چیز را آفتی است و آفت اعمال نیکو عجب است. باز فرمود ای پسرک من! بر مردم بلندی مجوی و حق آنان غصب مکن و صفت ظلم را دشمن دار و از دعاوی مظلوم بترس و به دنبال مال دنیا مرو، بلکه اهتمام کن به آنچه که تو را به خدای تعالی نزدیک کند. اگر کسی را دوست داشتی یا دشمن برای خدا دار نه از روی هوا و هوس شیطانی. با اهل معصیت مدارا کن و به سخنان لیّن آنان را متنبه ساز و در این اعمال، خدا را همیشه پیش چشم دار تا تو را توفیق عنایت فرماید و سخنت را مؤثر قرار دهد و بدان که چیزی افضل از عقل نیست و تمامیت عقل مرد به داشتن ده خصلت است: 1- از کبر مأمون بودن. 2- امید هدایت از او داشتن. 3- به قسمت و روزی خود قانع بودن. 4- زائد مال خود به مستحقان بخشیدن. 5- فروتنی را از تکبر بهتر دانستن. 6- ذلت را بر عزت ترجیح دادن. 7- در طلب علم اظهار ملالت نکردن. 8- از برآوردن حاجات اظهار خستگی نکردن. 9- کمترین خوبی از غیر را کثیر شمردن و اما خوبی خویش در حق دیگران را قلیل دانستن. 10- همهء مردم را از خود بهتر و خود را از همه پست تر دانستن. فرمود: مردم نسبت به تو دو گونه باشند یا فاضلتر و زاهدترند و یا برحسب ظاهر پست تر، تکلیف تو آن است که نسبت به هر دو تواضع و فروتنی پیشه کنی، به فاضل تر از آن رو که سزا و شایستهء اوست و به پست تر بدان جهت که یمکن در باطن از تو بهتر باشد و برحسب صورت خود را چنین وانموده است. تحمل مصائب دلیل حسن ظن به خداست. برای هر کاری کمالی است و کمال عبادت به ورع و یقین به خدا و غایت آن شرافت و بزرگی و حسن عقل و بدان که عقل متاعی است که پوشانندهء عیوب است و اصلاح کنندهء امور و خشنودکنندهء مولا. فرمود از شر زنان پناه به خدا بر و بر نیکانشان نیز اطمینان مدار چه مزاج نسوان به اعمال شر مایلتر است تا به افعال نیکو و اعمال خیر. تعلیم ده نادان را از آنچه آموخته ای و بیفزا بر دانش خود از آنچه از عالم می آموزی. و با سفیه مصاحبت مکن مبادا از جنس او شمرده شوی و به خانه ای که امروز در او زنده ای و فردا مرده دل مبند و از مجالست علماء و دانشمندان کوتاهی مکن و قلب خود را به انوار حکمت روشن کن، زیرا حکمت قلوب مردم را زنده کند، همچنانکه باران اراضی خشک و لم یزرع را زنده کند. از مجالس نیکان دوری مجو چه اگر عالمی علم تو بیفزاید و اگر نادانی از علم خود ترا بیاموزاند و اگر رحمت الهی بر آنان نازل شود شامل حال تو نیز بشود. اما از مجلس اشرار احتراز کن، زیرا اگر از اهل علم باشی آن علم وبال تو گردد و اگر جاهل باشی بر جهل تو افزوده شود و اگر سخط الهی بر آنان نازل گردد تو را نیز شامل شود. حیا کن از خطا به مقدار نزدیک بودن او به تو و بترس از خدا به اندازهء توانایی او بر تو. و از بسیار شدن مال دنیا حذر کن تا حساب فردای تو طولانی نشود. پرسش نصف علم است و مدارای با مردم نصف عقل و میانه روی در امور معیشت نصف مؤنه. فرمود: همان طوری که دشمن به احسان دوست تو گردد دوست نیز بسبب جفای بدو دشمن شود. سخن کاشف عقل گوینده است، پس تأمل کن که چه میگویی مبادا به سفاهت مشهور گردی. اعتماد بر خدا راحت کنندهء قلب است و قلت احتیاج به مردم دلیل عقل و مکافات دروغگو تصدیق نکردن و به سخن او وقع نگذاشتن است. سخن مگو نزد کسی که گمان بری تو را تکذیب کند و طلب حاجت مکن نزد آنکه حاجتت برنیاورد و وعده مکن به چیزی که انجام دادن آن نتوانی و ضمانت مکن چیزی را که قدرت ادای آن نداری و مقدم مشو بر کاری که از اتمامش عاجزی. در مجالس از مقام خود تجاوز مکن چه اگر فراتر برندت بهتر از آنکه فروتر آرند و خوار دارندت. همانگونه که خدای تعالی برتری دارد بر همهء مخلوقات نام او هم برتر است از تمام چیزها، پس هیچگاه زبان از ذکر حق تعالی خالی مدار و نمازی که بر تو واجب فرمود بجا آر، زیرا مَثَل نماز مَثَل مسافرت دریاست اگر کشتی به سلامت به ساحل رسید، اهلش نیز سالم مانند و اگر غرق گردید سکان کشتی نیز به آب غوطه ور شوند و هلاک گردند. حسن نیت از یقین است و حسن استماع از حلم و حسن جواب از علم و سوء خلق ناشی از لئامت و حسن خلق از کرامت. عمل خیر بجا آر و مباشر کار شر مباش، زیرا که بهتر از خیرکنندهء اوست و بدتر از شر بجاآورندهء او با سفیه منازعه مکن و با احمق مجادله منما، زیرا کندن سنگهای گران آسان تر است از آنکه تعلیم دهی کسی را که قوهء فهم و شهور در او نیست. آنچه را که از گفتن او حیا داری بهتر که بخاطر نیز خطور ندهی. اگر خواهی کسی را به مصاحبت برگزینی نخست او را به غضب آرا اگر در حال غضب سخن حقیقت را تصدیق کرد بدان که منصف است و قابل معاشرت و مصاحبت. از اشرار کناره کن تا سالم ماند قلب تو و استراحت نماید بدن تو و پاکیزه گردد نفس تو. شکر کن کسی را که به تو نعمت داده و پاداش ده کسی را که شکرگزار توست چه نیست بقایی نعمتی را که صاحبش کفران کرده و نیست زوالی نعمتی را که شکر آن گزارده آمده است. پست ترین اخلاق رذیله، خیانت به دوستان است و اشاعهء اسرار آنان و اعتماد کردن به کسی بدون امتحان و تجربت و سخن بسیار گفتن در مطالب بیهوده و عطا خواستن از مردم لئیم. دو چیز است که راه حیله در او مسدود است و عقل از اصلاحش عاجز و درمانده: اول، برگردانیدن امری که روی آورده و دوم، به دست آوردن چیزی که پشت کرده. اظهار چیزی که هنوز مستحکم و برقرار نگردیده نشان سست عنصری و کم خردی است. مرد شرافتمند چون زهد ورزد متواضع شود و مرد پست طبیعت زشت سیرت اگر زاهد گردد متکبر شود. مراء کلید لجاج است و لجاج کلید باب گناه. عقل بدون ادب چون درخت بی بار است و عقل مقرون به ادب همچون درخت میوه دار. کلید محبت دیدار بابشاشت است و سبقت گرفتن به تحیت و ترک معصیت و سهل گرفتن در معامله.
وفات و قبر لقمان: ابراهیم ادهم گوید: قبر لقمان میان مسجد رمله و بازار امروز است. علاوه بر قبر لقمان، قبور هفتاد نفر از انبیاء عظام که بعد از لقمان وفات کرده اند آنجاست. جهتش آن که بنی اسرائیل انبیاء را از نزد خود اخراج و در رمله محصور کردند و در آنجا بودند تا همگی از گرسنگی هلاک شدند. آورده اند که روزی لقمان با پسر خویش در عریش نشسته بود همین که آثار مرگ بر او ظاهر شد به گریه آغازید. پسر گفت: ای پدر! گریهء تو از خوف مرگ است یا حرص دنیا؟ گفت: هیچکدام، گریهء من برای آن است که پیش خود بیابان هولناک و عقبات طولانی و بار گران می بینم با نداشتن زاد و راحله، و ندانم که این بار گران از دوشم بردارند یا با آن به سوی جهنم رهسپار گردم. (از کنزالحکمه ترجمهء نزهه الارواح شهرزوری صص205-211). و باز مزید فایده را از مواعظه لقمان نمونه ای چند با ذکر مأخذ نقل کنیم: ان لقمان قال لابنه: ایاک و الکسل، ایاک و الضجر. (الوزراء و الکتاب ص191). و قال لقمان لابنه: یا بنی! ایاک و الکسل و الضجر، فانک اذا کسلت لم تؤد حقاً و اذا ضجرت لم تصبر علی حق. (البیان و التبیین ج2 ص57). قال لقمان لابنه: یا بنی! ان قد ندمت علی الکلام و لم اندم علی السکوت. (البیان و التبیین ج1 ص221). و کان یقال: اربع لاینبغی لاحد ان یأنف منهن و ان کان شریفاً او امیراً: قیامه من مجلسه لابیه و خدمته لضیفه و قیامه علی فرسه و خدمته للعالم. (البیان و التبیین ج2 صص57-58). و قال لقمان: ثلاثه لایعرفون الا فی ثلاثه مواطن: لایعرف الحلیم الا عند الغضب و لا الشجاع الا فی الحرب و لاتعرف اخاک الا عند حاجتک الیه. (البیان و التبیین ج2 ص58). و قال لقمان لابنه و هو یعظه: یا بنی! ازحم العلماء برکبتیک و لاتجادلهم فیمقتوک و خذ من الدنیا بلاغک و انفق فضول کسبک لاَخرتک و لاترفض الدنیا کل الرفض فتکون عیا و علی اعناق الرجال کلا و صم یوماً یکسر شهوک و لاتصم یوماً یضرّ بصلواتک فان الصلاه افضل من الصوم و کن کالاب للیتیم و کالزوج للارمله و لاتحاب القریب و لاتجالس السفیه و لاتخالط ذاالو جهتین البته. (البیان و التبیین ج2 ص122). قال لقمان الحکیم: ثلاث من کنّ فیه فقد استکمل الایمان: من اذا رضی لم یخرجه رضاه الی الباطل، و اذا غضب لم یخرجه غضبه من الحق، و اذا قدر لم یتناول ما لیس له. و قال لابنه: ان اردت ان تؤاخی رج فاغضبه، فان انصفک فی غضبه و الافدعه. (عیون الاخبار ج1 ص290). قال لابنه: یا بنی! اَغدُ عالماً او متعلماً او مستعماً او محباً و لاتکن الخاص فتهلک. (عیون الاخبار ج2 ص119). قال لقمان لابنه: یا بنی! کل اطیب الطعام و نم علی اوطاً الفراش. (عیون الاخبار ج3 ص222). و رجوع به عیون الاخبار ج1 ص 135 و ج2 ص122، 168 و 176 و ج3 ص228 و 275 و ج4 ص59 شود. قال لقمان لابنه: استعذبالله من شرارالناس و کن من خیارهم علی حذر. (عقدالفرید ج3 ص165). روی عن لقمان الحکیم انه قال لابنه: یا بنی! اوصیک باثنتین ماتزال بخیر ماتمسکت بهما: درهمک لمعاشک و دینک لمعادک. (عقدالفرید ج7 ص220). و رجوع به عقدالفرید ج1 ص197 و 200 و ج2 ص123، 192 و 292 و ج3 ص97، 98، 123، 156 و 167 و ج5 ص25 و ج8 ص115 شود. و من کلامه: یا بنی! علیک بمجالس العلماء فان الله تعالی یحیی القلب المیت بالعلم. و من کلامه: ارسل حکیماً و لاتعرضه و ان لم یکن لک رسول حکیم فکن رسول نفسک.
(1) - انبذقلس.
(2) - قرآن 31/12.
(3) - قرآن 31/13.
(4) - انبذقلس.
(5) - Atieupas.
(6) - Ethiopien.

درگاه پرداخت سداد برای ووکامرس

درگاه بانکی سداد برای ووکامرس، انتخابی مطمئن برای پرداخت آنلاین با امنیت بالا و سرعت عالی در خرید اینترنتی.

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.