لق

معنی لق
[لَ] (ص) لغ. صاف. بی موی و صاف. (برهان). || نااستوار: میخی لق؛ جنبان بر جای خود. دندانی لق؛ متزعزع، متحرک، دندان که بر جای استوار نباشد و جنبان بود: دندانهای لق(1). اسنان متحرکه. || تباه. فاسد (تخم مرغ و جز آن). ضایع و گندیده که چون بجنبانی آواز دهد و آن نشانهء تباهی باشد.
- آروارهء لق داشتن؛ عادت به دشنام گفتن داشتن.
- تخم لق در دهن کسی شکستن؛ تعبیری مثلی به معنی او را به یاد آرزوئی که خود ملتفت آن نبود آوردن. او را به دعویی باطل داشتن. امیدی برنیامدنی به وی دادن. وعدهء وفانشدنی به وی کردن.
- تق و لَقّ؛ کاسد. ناروا. بی رونق.
- دهن لق؛ که نتواند سِرّی را نگه دارد.
- دهن لقی؛ به نگهداری سِرّ قادر نبودن.
(1) - Dent branlante.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.