لعل
[لَ عَلْ لَ / لَ عَل ل] (ع ق، اِ) مگر. (منتهی الارب). شاید. تواند بود. باشد که. یحتمل. یمکن. بودکه. بوکه. امید. (منتخب اللغات). ارجو. امید چیزی که وصول آن ممکن باشد. (آنندراج) : لاتدری لعل الله یحدث بعد ذلک أَمراً. (قرآن 65/1).
ارجو که جزع شوخ تو از ناز بغنود
تا بهره یابد از خوشی لعل تو لعل.
سوزنی.
و امروز و فردا میگفت و به لعل و عسی تزجیهء وقت میکرد. (جهانگشای جوینی). رکن الدین چون دید که در دست بجز خسران نخواهد داشت و در این مدت که به سوف و لعل تزجیهء وقت میکرد... (جهانگشای جوینی). لَغَنَّکَ، لَعَلَّکَ باشد به لغت بنی تمیم. (منتهی الارب).
- با هزار لیت و لعل؛ با اگر مگر بسیار.
|| کاش. و آن کلمه ای است جهت امید و ترس و شک. (منتهی الارب).
ارجو که جزع شوخ تو از ناز بغنود
تا بهره یابد از خوشی لعل تو لعل.
سوزنی.
و امروز و فردا میگفت و به لعل و عسی تزجیهء وقت میکرد. (جهانگشای جوینی). رکن الدین چون دید که در دست بجز خسران نخواهد داشت و در این مدت که به سوف و لعل تزجیهء وقت میکرد... (جهانگشای جوینی). لَغَنَّکَ، لَعَلَّکَ باشد به لغت بنی تمیم. (منتهی الارب).
- با هزار لیت و لعل؛ با اگر مگر بسیار.
|| کاش. و آن کلمه ای است جهت امید و ترس و شک. (منتهی الارب).