لحاظ
[لِ] (ع اِ)(1) داغی است زیر چشم. (منتهی الارب). داغ که بر گوشهء چشم اشتر نهند. (مهذب الاسماء). || پر سترده از بال مرغ. (منتهی الارب). || پر اعلای تیر. || نظر. جهت. جنبه. اعتبار. حیثیت.
- از این لحاظ؛ از این نظر. از این حیث.
- از لحاظِ؛ از نظرِ. از جهتِ.
(1) - Egard.
- از این لحاظ؛ از این نظر. از این حیث.
- از لحاظِ؛ از نظرِ. از جهتِ.
(1) - Egard.