لپه
[لَپْ پَ / پِ / لَ پَ / پِ] (اِ)(1) هر یک از دو قسمت بعض حبوب چون نخود و لوبیا و غیره بطور عموم و نخود سیاه بالخصوص. فلقه. پوست کنده و دونیم شدهء نخود سیاه.
- لپه باقلا؛ باقلای پوست کنده و دو نیمه شده.
- لپهء نخود؛ هر یک از دو قسمت پوست کنده و جدا شدهء نخود.
|| هر یک از دو نیمهء تنهء درخت که از درازا برند. || برگهای اولیهء نبات پس از ایجاد ساقهء اولیه نبات جدید در جنین نباتی. وجود تعداد این لپه ها مایهء امتیاز نباتات دولپه ای از یک لپه ای است. (گیاه شناسی ثابتی ص 508). || صاحب آنندراج گوید: موج و با لفظ زدن مستعمل. میرزا طاهر وحید راست در تعریف نخودپز :
ز سوز دل خود نیایم بخود
چو دریا زند لپه این یک نخود(2).
و احتما در این معنی دگرگون شدهء لَپّر باشد. رجوع به لپر زدن شود.
(1) - این کلمه با Lobos یونانی از یک اصل است.
(2) - لپه به این معنی ظاهراً صورتی از لب پَر باشد.
- لپه باقلا؛ باقلای پوست کنده و دو نیمه شده.
- لپهء نخود؛ هر یک از دو قسمت پوست کنده و جدا شدهء نخود.
|| هر یک از دو نیمهء تنهء درخت که از درازا برند. || برگهای اولیهء نبات پس از ایجاد ساقهء اولیه نبات جدید در جنین نباتی. وجود تعداد این لپه ها مایهء امتیاز نباتات دولپه ای از یک لپه ای است. (گیاه شناسی ثابتی ص 508). || صاحب آنندراج گوید: موج و با لفظ زدن مستعمل. میرزا طاهر وحید راست در تعریف نخودپز :
ز سوز دل خود نیایم بخود
چو دریا زند لپه این یک نخود(2).
و احتما در این معنی دگرگون شدهء لَپّر باشد. رجوع به لپر زدن شود.
(1) - این کلمه با Lobos یونانی از یک اصل است.
(2) - لپه به این معنی ظاهراً صورتی از لب پَر باشد.