اریب
[اُ](1) (ص)(2) محرف. (جهانگیری) (برهان). کج. منحرف. قیقاج (بترکی). (برهان). اُریف. اریو. (رشیدی). وریب و این اریب اصل کلمهء مُورب عرب است، یا هر دو زبان این کلمه را داشته اند و مؤلف غیاث اللغات گوید: این [ کلمه ] امالهء وراب است بعد ابدال واو بهمزه :
سر بتاب از حسد و گفتهء پر مکر و دروغ
چرب کن مغز و مخر جامهء پرکوس و اریب.
ناصرخسرو.
|| (اِ) کجی. کج رفتن. (غیاث) :
یک قدم چون رُخ ز بالا تا نشیب
یک قدم چون پیل رفته در اریب.مولوی.
(1) - بیاء مجهول.
(2) - Oblique.
سر بتاب از حسد و گفتهء پر مکر و دروغ
چرب کن مغز و مخر جامهء پرکوس و اریب.
ناصرخسرو.
|| (اِ) کجی. کج رفتن. (غیاث) :
یک قدم چون رُخ ز بالا تا نشیب
یک قدم چون پیل رفته در اریب.مولوی.
(1) - بیاء مجهول.
(2) - Oblique.