لباده
[لُبْ با دَ] (ع اِ) بارانی نمدین. (منتهی الارب). جامهء نمدین. نمد قبا. قباء نمد. جامهء بارانی. لباس نمدین. بالاپوش که در باران پوشند. ج، لبادات :
بر سر عصابهء زر رومی کند همی
در بر لباده ای(1) ز زبرجد کند همی.
منوچهری.
و آن روز شیر لباده نام کردند او را [لیث بن علی را] که لبادهء سرخ پوشیده بود. (تاریخ سیستان ص 284).
|| نمد. (نصاب الصبیان). نمط.
(1) - در شعر فارسی گاه مخفف استعمال شود.
بر سر عصابهء زر رومی کند همی
در بر لباده ای(1) ز زبرجد کند همی.
منوچهری.
و آن روز شیر لباده نام کردند او را [لیث بن علی را] که لبادهء سرخ پوشیده بود. (تاریخ سیستان ص 284).
|| نمد. (نصاب الصبیان). نمط.
(1) - در شعر فارسی گاه مخفف استعمال شود.